آغوز

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۱۴ مطلب با موضوع «فاطمیه» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

این جا یک کلمه بگویم، بسوزید! یک روز، دوّمی رسید به بی ‌بی علیهاالسلام. صدا زد: «فاطمه! برو، دیگر بزرگی ‌ات تمام شد!» جگر بی ‌بی علیهاالسلام از این کلمه، داغ برداشت. صدا زد: «بابا! دشمن مرا شماتت می‌ کند.»
«أَمْسَیْنَا بَعْدَکَ‏ مِنَ الْمُسْتَضْعَفِینَ ... أَصْبَحَتِ النَّاسُ عَنَّا مُعْرِضِینَ »
بابا! تا تو بودی مردم به من احترام می ‌کردند، مردم مرا تعظیم می ‌کردند. حالا به من می‌ رسند، رویشان را از من بر می ‌گردانند.
یک روز، آیت الله الکبری، حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام را دیدند روی قبر پیغمبر صلّی الله علیه و آله افتاده است. دیدند می ‌گوید: «اَبَتاه ! رُفِعَتْ قُوَّتِی، وَ خَانَنِی جِلْدِی، وَ شَمِتَ بِی عَدُوِّی، وَ الْکَمَدُ قَاتِلِی.»
چهار بچه دور مادر را گرفته ‌اند. دو پسر بچّه هشت ساله و هفت ساله، حسنین علیهماالسلام؛ دو دختر بچّه شش ساله و پنج ساله، زینب و امّ‌کلثوم علیهما السلام، اینها دو طرف مادر را گرفته ‌اند. زن‌های هاشمیّات هم دور بی ‌بی علیهاالسلام را گرفته ‌اند. بی ‌بی علیهاالسلام هم خودش را روی قبر بابا انداخته است و می‌گوید: «بابا! قوّت من رفت. بابا! صبر و طاقتم تمام شد. بابا! دشمن مرا شماتت می ‌کند. بابا! غصّه مرا می ‌کشد.»
یک وقت دیدند بی ‌بی علیهاالسلام دست‌هایش را بلند کرد. یا الله! زنی که چهار بچّه دارد، زنی که در سنّ جوانی است. نمی ‌دانم چقدر قلبش منقلب بود؟ دیدند دستش را بلند کرد. دعا کرد: « خدا! مرگ مرا برسان! در مرگ من تعجیل فرما!» «یَا إِلَهِی! عَجِّلْ‏ وَفَاتِی‏ سَرِیعاً»
(سخنرانی های مسجدالنّبیّ قزوین، شب 22 جمادی الأخری 1390 هجری قمری)

  • ۰
  • ۰

مقتلی که می ‌خوانم، محکم ترین مقتل است. این روایت از همه معتبرتر است. بی بی، حضرت زهرا علیهاالسلام، صبح، یکی از زن ها را خواست. ظاهراً به «بنت أبورافع» فرمود: آب بیاور؛ بدنم را بشویم. بی بی صبح بدنش را شست. لباس¬های تمیز و طیّب و طاهر به بدنش کرد. بعد از ظهر و عصر که شد، «اسماء بنت عمیس» را خواستند یا خودش آمد. جناب اسماء با حضرت خدیجه علیهاالسلام بسیار مأنوس بود. از ولادت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام در خانواده ایشان رفت و آمد داشت. بی ‌بی را بزرگ کرده بود. طبق معاهده ای که با خدیجه علیهاالسلام کرده بود، شب عروسی حضرت زهرا علیهاالسلام هم، پذیرایی و پرستاری می کرد. خدیجه علیهاالسلام دم مردن گریه می کرد. اسماء گفت: چرا گریه می کنید؟ فرمود: گریه ام برای این است که عروسی فاطمه علیهاالسلام دختر من در پیش است و در موقع عروسی او، نه من هستم و نه خواهری دارد. دختر من غریب و تنهاست و گریه ‌ام برای اوست. اسماء، تعهّد کرد که اگر من زنده ماندم، ‌می روم خدمتش را می کنم. لهذا پیامبر صلّی الله علیه و آله در شب عروسی، آن موقعی که زن ها را از خانه فاطمه زهرا علیهاالسلام بیرون کرد، دید اسماء آن کنار ایستاده است. فرمود: اسماء! چرا نمی روی؟ گفت: من با خدیجه علیهاالسلام معاهده کردم خدمتگزارِ دخترش باشم. من نمی‌توانم بیرون بروم. همین که پیامبر صلّی الله علیه و آله نام خدیجه علیهاالسلام را شنیدند آهی از دل کشیدند، اشک از چشمانشان آمد و فرمودند: خدیجه! شب عروسی دخترت، جای تو خالیست! و بعد درباره اسماء دعا کردند و فرمودند: «خداوند حاجات دنیا و آخرت تو را برآورده سازد!»
به هرحال بی بی، اسماء را طلبیدند و فرمودند: «اسماء! بستر من را وسط خانه بینداز.» اسماء، بستر بی بی را وسط خانه انداخت. اسماء! من می ‌خوابم. می ‌خواهم یک قدری استراحت کنم. این قطیفه را بالای صورت من بکش. اسماء! مراقب‌‌ باش هر وقت صدای اذان (مغرب) بلند شد، وقت نماز شد، بیا مرا بیدار کن. اگر صدا زدی بیدار شدم، فَبِها؛ امّا اگر جواب ندادم، بدان که به پدرم ملحق شده ام. اسماءگفت: بی ‌بی! این چه فرمایشی است می کنید؟ خاک بر سرم! من زنده باشم، شما نباشید؟ بستر بی بی را آورد و وسط خانه، رو به قبله انداخت. بی بی آمدند رو به قبله خوابیدند. قطیفه را بالای صورتشان کشیدند. عصر، نزدیک های غروب است. داخل خانه، اسماء و دو خانم، یعنی دختر بچّه های زهرا علیهاالسلام هستند: یکی ام ‌کلثوم علیهاالسلام دختر شش ساله، یکی زینب علیهاالسلام دختر پنج ساله. حسنین علیهماالسلام با امیرالمؤمنین علیه السلام از خانه بیرون رفته‌اند و ظاهراً مسجد هستند. اسماء و بچّه‌ها خیلی خوشحال شدند؛ الحمدلله بعد از هفتاد و پنج روز، بی بی امروز راحت است، یک کمی می خوابد. دخترها خوشحالند! دیگر مادرشان دردِ پهلو ندارد! دیگر بازویش درد نمی کند. در خواب و استراحت است. امّا یک مقدار کمی که گذشت، یک مرتبه صدای مؤذّن بلند شد. وقت نماز شد. اسماء جلو آمد: یا بنت رسول الله! بی بی جان! وقت نماز است. بلند شوید. جواب نیامد! بی ‌بی تکان نخورد! اسماء مضطرب شد. چرا بی بی جواب نداد؟ مرتبه دوم گفت: یا‌ ام الحَسنین! بی بی! وقت نماز است. باز هم جواب نیامد. آرام آرام کنار بستر بی بی آمد. همین که گوشه قطیفه را بلند کرد، دید بی ‌بی از دنیا رفته است! ای وای! ای امان! دیدی خاک بر سر شدم! حالا چه کار کنم؟ اگر اسماء بخواهد اشک بریزد و گریه کند، دختر بچّه ها خودشان را می ‌کشند. کسی نیست بچّه ها را نگهداری کند. در همین حال است که یک مرتبه در حیاط باز شد، حسنین علیهماالسلام آمدند. تا آمدند، صدا زدند: اسماء! این چه وقت خواب است؟ مادرمان این وقت به خواب نمی ‌رفت! چرا این طور خوابیده؟ یک کلمه اسماء گفت، خانه علی علیه السلام محشر شد، قیامت شد. چند تا بچّه، هی به سر زدند، به سینه زدند. یا الله! یک مرتبه اسماء صدا زد: آقازاده ها! مادرتان از دنیا رفت.‌ ای وای...
(سخنرانی های مسجدالنّبیّ قزوین، شب 24 جمادی الأخری 1390 هجری قمری)

  • ۰
  • ۰


یک حدیث برای شما بخوانم. این حدیث، خیلی معتبر و بسیار عظیم و بزرگ است. حضرت صادق علیه السلام درباره حضرت صدّیقه علیهاالسلام می فرمایند: «هِیَ الصِّدِّیقَةُ الْکُبْرَى، وَ عَلَى‏ مَعْرِفَتِهَا دَارَتِ‏ الْقُرُونُ‏ الْأُولَى.»؛ یعنی آن بانو، صدّیقه کبری است، و قرون اولی بر محور معرفت او بوده است.
این عبارت، کوه را تکان می دهد. «قرون اولی» دو معنا می تواند داشته باشد. معنای اوّل، قرن های اوّلیه آدم و نوح و ابراهیم علیهم السلام است. یعنی قرن های اوّلیه، از زمان آدم ابوالبشرعلیه السلام تا زمان حضرت صادق علیه السلام. معنای دوم آن است که مراد از قرون اولی، عوالم اولی است که عالم ملکوت باشد، عالم اشباح باشد، عالم ارواح باشد، عالم اظلّه باشد، عالم ذرّ باشد. این‌ها عوالم اولی هستند که در زیارت جامعه می خوانید.
قرون اوّلیه بر مدارِ معرفت و شناسایی فاطمه زهرا علیهاالسلام چرخ می زده است. خیلی حرف مهمّی است! قرن های اوّلیه، بر مدار و محور معرفت و شناسایی فاطمه علیهاالسلام چرخ می زده است. یعنی بر آدم ابوالبشر علیه السلام لازم بود فاطمه علیهاالسلام را بشناسد. یعنی بر نوح علیه السلام لازم بود فاطمه علیهاالسلام را بشناسد. یعنی حقایق ولایتی ادوار گذشته و قرون اولی، وقتی جوهر می گرفت و متجلّی می شد که فاطمه علیهاالسلام را بشناسند. فاطمه علیهاالسلام یک زن عادی نیست! خیال می کنی فاطمه علیهاالسلام، مانند حضرت مریم علیهاالسلام دختر عمران است؟ یا حضرت فاطمه علیهاالسلام، مثل کلثوم علیهاالسلام دختر عمران است؟ یا حضرت فاطمه علیهاالسلام، مانند آسیه علیهاالسلام است؟ یا حضرت فاطمه علیهاالسلام همانند مادرش حضرت خدیجه علیهاالسلام است؟ نه این حرف‌ها نیست! همان طوری که بر انبیای گذشته، معرفتِ مقاماتِ ولایت حضرت خاتم النبیین و أمیرالمؤمنین صلوات الله علیهما لازم بوده است، همین طور لازم بوده که باید فاطمه علیهاالسلام را هم بشناسند که این کیست؟ شاه را که شناختند، شهبانو را هم باید بشناسند. مَلِک را شناختند، ملکه را هم باید بشناسند. اگر نمی شناختند، عرفانشان ناقص بوده است. این فرمایش حضرت صادق علیه السلام است که مربوط به نشئه أولی است.
(سخنرانی های مسجدالنّبیّ قزوین، شب 24 جمادی الأخری 1390 هجری قمری)
 
  • ۰
  • ۰


روز قیامت، روز تجلّی مقامات است، روز بروز شهود و درجات است. روزی است که هر موجودی به همان موقعیّت و موجودیّتی که هست، تجلّی می کند. روز قیامت، دو دستگاه است که چشم‌ها را خیره می کند. دو تا دستگاه است که جلب توجّه تمام اهل محشر می کند:
1) یک دستگاه برای پیغمبر صلّی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام است. این دو بزرگوار به طور مشترک، یک دستگاه دارند. منبر «وسیله» گذاشته می شود و پیغمبر صلّی الله علیه و آله بر آن منبر بالا رفته و در پله اعلای آن می نشیند. امیرالمؤمنین علیه السلام هم پرچم، لِوا و عَلَم حمد را به دست گرفته، در کنار آن منبر می ایستد. این پرچم از آنِ پیغمبر صلّی الله علیه و آله و به دست پرچم‌دار ایشان، علی علیه السلام است. این پرچم، وسیع است؛ سایه، زیاد دارد. انبیاء و اولیاء و بزرگان بشر دنیا، زیر پرچم علی‌بن ابی‌طالب علیه السلام هستند. «آدَمُ‏ وَ مَنْ‏ دُونَهُ‏ تَحْتَ‏ لِوَائِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ.» علی علیه السلام و پیغمبر صلّی الله علیه و آله با هم، یک دستگاه هستند. «أَنَا وَ عَلِیٌ‏ مِنْ‏ نُورٍ وَاحِدٍ» هر دو بزرگوار، یک دستگاه هستند؛ با این تفاوت که پیغمبر صلّی الله علیه و آله بالای منبر و علی علیه السلام پایین منبر است، و پرچم و لواء حمد، دست علی علیه السلام است. هر کس نزد این دستگاه رفت، مأمون و سالم خواهد بود. هر کس زیر این پرچم رفت، راحت است. چشم‌های تمام اهل محشر را این دستگاه به خودش جلب می کند.
2) یک دستگاه دیگری خانم حضرت زهرا علیهاالسلام خودش به تنهایی دارد. این دستگاه، عجیب و غریب است! موجودیّت حضرت زهرا علیهاالسلام روز قیامت ظاهر می شود. در روز قیامت، این بی بی، سوار بر ناقه‌ای از نور می آید. دستگاهِ این خانم به طرز عجیبی چشم‌ها را خیره کرده و اهل محشر را به خود منصعق می کند؛ نه منجذب! این خانم در قُبّه‌ای از نور می آید‌. قبّه نور هم مثل قبّه‌های دنیا نیست! مَثَلِ آن قبّه، مَثلِ قبّه این مسجد نیست که بالای شبستان را گرفته است؛ بلکه یک معنای دیگری دارد. یعنی مُخّ مقام نورانیّت حضرت زهرا علیهاالسلام بدون ستر و حجاب و پرده، متجلّی می شود. این معنیِ قبّه است. آن قدر آن نورانیّت، قوی و شدید است که از چپ و راست صدا بلند می شود: «مَعَاشِرَ الْخَلَائِقِ! غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ‏ وَ نَکِّسُوا رُؤُسَکُمْ.» ای مردم! چشم هایتان را ببندید‌، و سرهایتان را زیر بیندازید. چرا چشم‌ها را ببندند؟ برای این‌ که اگر چشم‌ها را باز کنند، تا توجّه به آن نور کنند، آن نور چشم‌هایشان را می کوبد. شدّت نور، چشم‌ها را از خود، بی خود می کند و در هم می کوبد. سرها را پایین انداخته و چشم‌ها را ببندید، چون نامحرم هستید؟! روز قیامت که جای حرف‌های محرم و نامحرمی نیست. در آنجا سیّدها، همه مَحرم فاطمه علیهاالسلام هستند. انبیائی که آباء پیغمبرند، همه محرم فاطمه زهرا علیهاالسلام هستند. نوح علیه السلام و ابراهیم علیه السلام، از آدم علیه السلام تا برسد به حضرت خاتم صلّی الله علیه و آله؛ همه محرم هستند. امّا همه باید چشمانشان را ببندند. حکمتِ این که می‌گویند چشم‌ها را ببندید چیست؟ چون چشم‌ها را می کوبد و از بین می رود. به هر حالت، نور عجیبی است که ابصار اهل محشر را می کوبد. حضرت زهرا علیهاالسلام، در قبه نور، بر ناقه نور، نورٌ فی النور، نورٌ مِن نور، نورٌ علی نور می‌آید. جبرائیل با چندین هزار فرشته پیاده در رکاب از طرف راست، و میکائیل و اسرافیل با چندین هزار فرشته از چپ می آیند. اینها سپهبدها و ارتشبدهای عالم ملکوت هستند که با فوج‌هایی از افسرانِ ارشدِ نظامیان ملکوتی، همه به حال خبردار و خدمت، در یمین و یسار می آیند. آن وقت جلوی این ناقه نور، مادرش حضرت خدیجه علیهاالسلام، مریم علیهاالسلام مادر حضرت عیسی علیه السلام، آسیه علیهاالسلام بنت مزاحم، کلثوم علیهاالسلام دختر عِمران، «کالحُجّام» هستند. ملائکه از چپ و راست به ریاست و فرماندهی جبرئیل و میکائیل، می آیند. حضرت زهرا علیهاالسلام هم در قبّه نور، با تلألؤ و تجلّی که چشم همه اهل محشر را کوبیده، می آید و به طرف بهشت می رود. این عظمت حضرت زهرا علیهاالسلام، هیچ ربطی به دختریِ پیغمبر صلّی الله علیه و آله ندارد! دخترهای دیگر پیغمبر صلّی الله علیه و آله معلوم نیست کجا هستند! در کدام گوشه محشر است؟ پس این جلال این بی بی، ربطی به پیغمبر صلّی الله علیه و آله ندارد. برای خودش است. ایشان در مقابل جلالی که پدرشان و شوهرشان، به صورت شراکت دارند که انبیاء را متوجه کرده است، این خانم هم خودش یک نفری، دستگاهی دارد که حتّی انبیاء را هم به خودش خیره می کند. این، فاطمه زهرا علیهاالسلام است.(سخنرانی های مسجدالنّبیّ قزوین، شب 24 جمادی الأخری 1390هجری قمری)

  • ۰
  • ۰

در حدیث کساء، در جایی که خداوند می فرماید:
«اِنّی ماخَلَقْتُ سَمآءً مَبْنِیَّةً، وَلا اَرْضاً مَدْحِیَّةً، وَلا قَمَراً مُنیراً، وَلا شَمْساً مُضِیئَةً، وَلا فَلَکاً یَدُورُ، وَلا بَحْراً یَجْری، وَلا فُلْکاً یَسْری، اِلاَّ فی مَحَبَّةِ هؤُلاءِ الْخَمْسَةِ الَّذینَ هُمْ تَحْتَ الْکِسآءِ»
جبرئیل سؤال می کند: «خدایا ! تو می گویی زمین و آسمان و ماه و خورشید و بهشت و دنیا و آخرت را جز برای کسانی خلق نکردم که زیرا کسا هستند، اینها چه کسانی هستند؟» آن وقت خداوند در جواب، می فرماید:
«هُمْ فاطِمَةُ وَاَبُوها وَبَعْلُها وَبَنُوها.»
لطیفه این مطلب را درک کنید!

نمی گوید این پنج نفر، پیغمبر صلّی الله علیه و آله هستند و دخترش و دامادش و دو پسرش.

در جواب نمی گوید: این پنج نفر، علی علیه السلام است و پدرزنش و زنش و دو پسرش.

نمی گوید: این پنج نفر، حسنین علیهماالسلام هستند و پدر و مادر و جدشان.

بلکه می گوید: «این پنج نفر، فاطمه علیهاالسلام است و پدرش؛ فاطمه علیهاالسلام است و شوهرش، و فاطمه علیهاالسلام است و دو پسرش».

محور معرفت را فاطمه علیهاالسلام قرار می دهد‌. یک عنایتی در آن است. یک شخصیّتی برای فاطمه علیهاالسلام قائل شده است که به آن شخصیّت، ایشان را محور و مدارِ کار کرده است.
(سخنرانی های مسجدالنّبیّ قزوین، شب 24 جمادی الأخری 1390 هجری قمری)

  • ۰
  • ۰

مقتلی که می ‌خوانم، محکم ترین مقتل است. این روایت از همه معتبرتر است. بی بی، حضرت زهرا علیهاالسلام، صبح، یکی از زن ها را خواست. ظاهراً به «بنت أبورافع» فرمود: آب بیاور؛ بدنم را بشویم. بی بی صبح بدنش را شست. لباس¬های تمیز و طیّب و طاهر به بدنش کرد. بعد از ظهر و عصر که شد، «اسماء بنت عمیس» را خواستند یا خودش آمد. جناب اسماء با حضرت خدیجه علیهاالسلام بسیار مأنوس بود. از ولادت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام در خانواده ایشان رفت و آمد داشت. بی ‌بی را بزرگ کرده بود. طبق معاهده ای که با خدیجه علیهاالسلام کرده بود، شب عروسی حضرت زهرا علیهاالسلام هم، پذیرایی و پرستاری می کرد. خدیجه علیهاالسلام دم مردن گریه می کرد. اسماء گفت: چرا گریه می کنید؟ فرمود: گریه ام برای این است که عروسی فاطمه علیهاالسلام دختر من در پیش است و در موقع عروسی او، نه من هستم و نه خواهری دارد. دختر من غریب و تنهاست و گریه ‌ام برای اوست. اسماء، تعهّد کرد که اگر من زنده ماندم، ‌می روم خدمتش را می کنم. لهذا پیامبر صلّی الله علیه و آله در شب عروسی، آن موقعی که زن ها را از خانه فاطمه زهرا علیهاالسلام بیرون کرد، دید اسماء آن کنار ایستاده است. فرمود: اسماء! چرا نمی روی؟ گفت: من با خدیجه علیهاالسلام معاهده کردم خدمتگزارِ دخترش باشم. من نمی‌توانم بیرون بروم. همین که پیامبر صلّی الله علیه و آله نام خدیجه علیهاالسلام را شنیدند آهی از دل کشیدند، اشک از چشمانشان آمد و فرمودند: خدیجه! شب عروسی دخترت، جای تو خالیست! و بعد درباره اسماء دعا کردند و فرمودند: «خداوند حاجات دنیا و آخرت تو را برآورده سازد!»
به هرحال بی بی، اسماء را طلبیدند و فرمودند: «اسماء! بستر من را وسط خانه بینداز.» اسماء، بستر بی بی را وسط خانه انداخت. اسماء! من می ‌خوابم. می ‌خواهم یک قدری استراحت کنم. این قطیفه را بالای صورت من بکش. اسماء! مراقب‌‌ باش هر وقت صدای اذان (مغرب) بلند شد، وقت نماز شد، بیا مرا بیدار کن. اگر صدا زدی بیدار شدم، فَبِها؛ امّا اگر جواب ندادم، بدان که به پدرم ملحق شده ام. اسماءگفت: بی ‌بی! این چه فرمایشی است می کنید؟ خاک بر سرم! من زنده باشم، شما نباشید؟ بستر بی بی را آورد و وسط خانه، رو به قبله انداخت. بی بی آمدند رو به قبله خوابیدند. قطیفه را بالای صورتشان کشیدند. عصر، نزدیک های غروب است. داخل خانه، اسماء و دو خانم، یعنی دختر بچّه های زهرا علیهاالسلام هستند: یکی ام ‌کلثوم علیهاالسلام دختر شش ساله، یکی زینب علیهاالسلام دختر پنج ساله. حسنین علیهماالسلام با امیرالمؤمنین علیه السلام از خانه بیرون رفته‌اند و ظاهراً مسجد هستند. اسماء و بچّه‌ها خیلی خوشحال شدند؛ الحمدلله بعد از هفتاد و پنج روز، بی بی امروز راحت است، یک کمی می خوابد. دخترها خوشحالند! دیگر مادرشان دردِ پهلو ندارد! دیگر بازویش درد نمی کند. در خواب و استراحت است. امّا یک مقدار کمی که گذشت، یک مرتبه صدای مؤذّن بلند شد. وقت نماز شد. اسماء جلو آمد: یا بنت رسول الله! بی بی جان! وقت نماز است. بلند شوید. جواب نیامد! بی ‌بی تکان نخورد! اسماء مضطرب شد. چرا بی بی جواب نداد؟ مرتبه دوم گفت: یا‌ ام الحَسنین! بی بی! وقت نماز است. باز هم جواب نیامد. آرام آرام کنار بستر بی بی آمد. همین که گوشه قطیفه را بلند کرد، دید بی ‌بی از دنیا رفته است! ای وای! ای امان! دیدی خاک بر سر شدم! حالا چه کار کنم؟ اگر اسماء بخواهد اشک بریزد و گریه کند، دختر بچّه ها خودشان را می ‌کشند. کسی نیست بچّه ها را نگهداری کند. در همین حال است که یک مرتبه در حیاط باز شد، حسنین علیهماالسلام آمدند. تا آمدند، صدا زدند: اسماء! این چه وقت خواب است؟ مادرمان این وقت به خواب نمی ‌رفت! چرا این طور خوابیده؟ یک کلمه اسماء گفت، خانه علی علیه السلام محشر شد، قیامت شد. چند تا بچّه، هی به سر زدند، به سینه زدند. یا الله! یک مرتبه اسماء صدا زد: آقازاده ها! مادرتان از دنیا رفت.‌ ای وای...
(سخنرانی های مسجدالنّبیّ قزوین، شب 24 جمادی الأخری 1390 هجری قمری)

  • ۰
  • ۰

 

کتاب "حلقه وصل رسالت و امامت" مجموعه سخنرانی های آیت الله وحید خراسانی درباره فاطمیه که در طی دو دهه برگزار شده است.

لینک دانلود:  اینجا

 

 

حلقه وصل رسالت و امامت

  • ۰
  • ۰

سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین سید حسن احمدی اصفهانی

مجلس شب دوم فاطمیه به روایت 75

هیئت مصباح الهدی

جمعه 94/11/30
====================
 

  • امیرالمومنین در نامه 45 نهج البلاغه به ماجرای غصب فدک اشاره داشتند

در ادامه به شرح نامه چهل و پنجم نهج البلاغه به استناد کتاب "شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی" خواهیم پرداخت که درصفحه 208 جلد 16 آمده است. این کتاب که از کتب معتبر اهل عامه محسوب می شود در سال 1962 میلادی (54 سال قبل) در مصر چاپ شده است و ربطی به ایران ندارد.

ابن ابی الحدید در این کتاب 20 جلدی در بیش از 70 80 جا، اصرار دارد که امامت امیرالمومنین اولی بود اما این که بعد از پیامبر ایشان باشند را قبول ندارد و انکار می کند. در اثبات سنی بودن این شخص همین بس که در ابتدای خط سوم مقدمه جلد اول مینویسد "الحمد الله لذی قدم المفضول علی فاضل" ، سپاس خدایی را که مفضول (اولی) را بر فاضل (امیرالمومنین) مقدم داشت!!!

  • ۰
  • ۰

نامه 45

وَ مِنْ کِتاب لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ 
از نامه هاى آن حضرت است
اِلى عُثْمانَ بْنِ حُنَیْف الاَْنْصارِىِّ وَ هُوَ عامِلُهُ عَلَى الْبَصْرَةِ، 
به عثمان بن حُنَیف انصارى، کارگزارش در بصره، وقتى به حضرت
وَ قَدْ بَلَغَهُ اَنَّهُ دُعِىَ اِلى وَلیمَةِ قَوْم مِنْ اَهْلِها فَمَضى اِلَیْها 
خبر رسید او را به مهمانى دعوت کرده اند و او به آنجا رفته.
  • ۰
  • ۰

دانلود فایل word متن جلسات فاطمیه 94


دانلود فایل PDFمتن جلسات فاطمیه 94


فهرست

جلسه اول

مساله­ی شرعی: چه هنگام خواندن نماز آیات بر ما واجب می­گردد؟.....................................................  3

بحث: حضرت زهرا به خاطر نور خلقت­شان از عِلم گذشته و حال و آینده اطلاع داشتند................................ 4

روضه: حضرت زهرا و فرزندان­شان باید رسول الله را پدر صدا می­زدند ................................................8

دعای پایانی......................................................................................................................  8

 متن عربی احادیث مورد بحث ...............................................................................................  9

جلسه دوم

مساله­ی شرعی­­ : نحوه قرائت نماز آیات...................................................................................... 10

بحث: حضرت زهرا به خاطر نور خلقت­شان از عِلم گذشته و حال و آینده اطلاع داشتند- قسمت دوم .................10

روضه: حدیث عهد گرفتن از امیرالمومنین برای صبر در مصائب بعد از شهادت پیامبر...............................15

جلسه سوم

مساله­ی شرعی: بررسی احکام شک در رکوع نماز .......................................................................17

بحث اصلی: بررسی دو دسته از وظایف دینی­مان.......................................................................... 17

روضه : تشویق قنفذ توسط عمر ..............................................................................................20

جلسه چهارم

مساله­ی شرعی : راه­های متنجس شدن شی پاک از طریف شی نجس مرطوب......................................... 21

بحث : راه­های کسب معرفت خدا............................................................................................ 21

روضه : شرح ساعاتی قبل و بعد از شهادت حضرت زهرا س.......................................................... 23

جلسه پنجم

مساله­ی شرعی: در چه شرایطی باید به دیگران را از نجس بودن یک شی مطلع کنیم................................ 25

بحث: دلیل و هدف از خلقت ما انسان­های معمولی........................................................................ 25

روضه: شرح احوالات حضرت امیرالمومنین بعد از دفن حضرت زهرا س........................................... 28

متن عربی آیات و احادیث مورد بحث...................................................................................... 28