آغوز

طبقه بندی موضوعی
پیوندها
  • ۰
  • ۰

سخن چینی و بازگو کردن غیبت شخصی برای خود آن شخص، در احادیث با عنوان "نَمّامی" یاد می شود و تاکید بر بی اعتنایی به حرف نمام (سخن چین) است.

نمامى و سخن چینى آن است که فردی میان دو دوست یا دو خویشاوند یا دو همکار را جدایى بیندازد ولى سَعایَت این است که نزد شخص بزرگى بدگویى از کسى کند و کار او و جان او را به خطر بیندازد. لذا سعایت در بسیارى از روایات به عنوان سعایت نزد سلطان و مانند آن بکار رفته است. اما نزدیک بودن افق هر دو معنى، سبب شده که گاهی تحت یک عنوان ذکر شود.


ملا احمد نراقی در کتاب معراج السعاده، باب چهارم، مقام پنجم چنین نگاشته است:

صفت یازدهم: سخن چینی و نمامی و مفاسد آن

و این رذل ترین افعال قبیحه، و شنیع ترین همه است. و صاحب این صفت، از جمله اراذل ناس و خبیث النفس است. بلکه از کلام الهی مستفاد می شود که: هر سخن چینی ولد الزنا است.

می فرماید:

«هماز مشاء بنمیم مناع للخیر معتد اثیم عتل بعد ذلک زنیم» . (قلم، (سوره 68) ، آیات 13 - 11)

و می فرماید:

«ویل لکل همزة لمزة» .

یعنی: «وای از برای هر سخن چینی غیبت کننده» . (همزه، (سوره 104) ، آیه 1 )

و حضرت پیغمبر - صلی الله علیه و آله - فرمود که: «هیچ سخن چینی داخل بهشت نمی شود» . (8)

و فرمود که: «دشمن ترین شما در نزد خدا کسانی هستند که از پی سخن چینی میان دوستان می روند، و برادران را از هم جدا می کنند. و طلب عیب پاکان را می نمایند» . (9)

و در حدیث دیگر از آن سرور مروی است که: «چنین اشخاص، شرار مردم اند» . (10)

و نیز از آن بزرگوار مروی است که: «حق - سبحانه و تعالی - بهشت را آفرید، و به آن فرمود که: سخن بگو. بهشت گفت: به سعادت رسید، هر که داخل من شد. خداوندجبار - جل جلاله - فرمود: قسم به عزت و جلال خودم که ماوا نمی کند در تو هشت گروه: مداومت کننده بر شرب خمر، و اصرار کننده بر زنا، و سخن چین، و دیوث، ولشکر پادشاه ظالم، و مخنث، و کسی که قطع رحم کند، و آنکه با خدا عهدی نماید و به آن وفا نکند» . (11)

آورده اند که: «در زمان حضرت موسی - علی نبینا و آله و علیه السلام - در بنی اسرائیل قحط و خشک سالی شد. موسی - علیه السلام - چندین دفعه به دعای باران بیرون رفت واثری نبخشید. حضرت کلیم الله در این باب مناجات کرد. وحی به او رسید که: در میان شما سخن چینی هست، و من به شومی او دعای شما را مستجاب نمی کنم» . (12)

و از مضمون این خبر می توان دانست که: صاحب این صفت، چقدر از رحمت الهی دور است، که از شئامت همراهی او، دست رد بر سینه مدعای حضرت کلیم نهاده، و دررحمت و فیض بر روی امتی نگشاده.

و مروی است که: «ثلث عذاب قبر، به واسطه سخن چینی است» . (13)

و هر که حقیقت این صفت خبیثه را بشناسد، می داند که: سخن چین، بدترین مردمان و خبیث ترین ایشان است، زیرا صاحب این صفت، منفک نمی شود از دروغ و غیبت و مکر و خیانت و کینه و حسد و نفاق و افساد میان بندگان خدا، و خدعه. و همه این صفات، باعث هلاکت ابدی و شقاوت سرمدی است.

و خدای - تعالی - در قرآن مجید لعن فرموده است کسی را که: «قطع کند آنچه راکه خدا امر به وصل آن نموده و فساد در زمین کند» . (بقره، (سوره 2) ، آیه 27)

و سخن چین، این هر دو عمل را مرتکب شده.

و حضرت پیغمبر - صلی الله علیه و آله - فرمود که: «داخل بهشت نمی شود کسی که میان مردم، جدایی افکند» . (15)

و سخن چین مفرق دوستان است.

و نیز، آن حضرت فرمودند که: «بدترین مردم کسی است که مردم از شرارت او احتراز کنند» . (16)

و شکی نیست که: سخن چین، این چنین است.

مجمل کلام اینکه: بدی سخن چین، از همه کس بیشتر است.

آورده اند که: «مردی بنده ای فروخت، به خریدار گفت: این بنده هیچ عیبی ندارد جزسخن چینی. خریدار گفت: راضی شدم. پس آن را خرید و برد. چند روزی که از این گذشت. روزی آن غلام به زن آقای خود گفت: من یافته ام که آقای من تو را دوست ندارد! و می خواهد زنی دیگر بگیرد. زن گفت: چاره چیست؟ گفت: قدری از موی زیرزنخ او را به من ده تا به آن افسونی خوانم و او را مسخر تو گردانم. زن گفت: چگونه موی زیر زنخ او را به دست آورم؟ گفت: چون بخوابد، تیغی بردار و چند موی از آنجابتراش و به من رسان. بعد از آن به نزد آقا رفت. و گفت: زن تو با مرد بیگانه طرح دوستی افکنده، و اراده کشتن تو کرده است. چنانچه خواهی صدق من بر تو روشن شود، خود رابه خواب وانمای، و ملاحظه کن. مرد به خانه رفته چنین کرد. زن را دید با تیغ بر بالین اوآمد. یقین به صدق غلام کرده، بی محابا از جا برخاست و زن را به قتل رسانید. در ساعت، غلام خود را به خویشان زن رسانیده، ایشان را از قتل زن اخبار نمود. ایشان آمده شوهررا کشتند. و شمشیرها در میان قبیله زن و شوهر کشیده شد و جمعی کثیر به قتل رسیدند» . (17)

و علاوه بر همه این مفاسد، سخن چین بیچاره اکثر اوقات در بیم و اضطراب این است که مبادا رسوا شود. بیشتر وقتها خجل و شرمسار، و با وجود اینها در نزد آنها که سخن چینی کرده خفیف و بی وقع و دو به هم زن و خبیث شناخته شده است، گو به روی او اظهار نکنند.

میان دو کس جنگ چون آتش است

سخن چین بدبخت هیزم کش است

کنند این و آن خوش دگر باره دل

وی اندر میان، کوربخت و خجل

میان دو تن آتش افروختن

نه عقل است خود را در آن سوختن

 

اعتنا نکردن به سخن نمام

و چون بدی سخن چینی و خباثت آن دانسته شد، پس بر هر عاقلی لازم است که:

هرگاه سخن چینی نزد او آید، و از مسلمی امری نقل کند که نباید ذکر کرد، آن را قبول نکند. چون سخن چین، فاسق است. و خبر هر فاسقی به «نص قرآن» ، (حجرات، (سوره 49) ، آیه 6)مردود است.

بلکه، او را نهی کند و نصیحت نماید. بلکه او را دشمن داشته باشد، که چنین معصیتی از او سرزده، علاوه بر دشمنی که با او کرده، زیرا که: کسی که در عقب دیگری سخنی گوید، المی به او نرسانیده و در برابر شرم کرده. و این شخص نمام که او را مطلع کرده او را متالم ساخته، و از او شرم ننموده. بلکه باعث فساد و فتنه شده. و اگر دوست می بود آن شخص را که در عقب سخن گفته منع می گرد، و نمی گذاشت که این سخن را بگوید. و اگر گفته بود، سعی در اصلاح می نمود. پس عاقل باید به یقین دانسته باشد که این سخن چین، از آن سخن گوی، دشمن تر است. و نباید به قول دشمن فاسقی دل با برادرمؤمن بد کرد. و در صدد تفحص و تجسس برآمد، که شرعا مذموم و نهی صریح درقرآن کریم از آن شده. و نباید سخن چینی او را اظهار کند، زیرا که: این نیز سخن چینی وغیبت است.

محمد بن فضل به حضرت امام موسی - علیه السلام - عرض کرد که: «فدای تو گردم، از یکی از برادران دینی من چیزی به من می رسد، که من او را ناخوش دارم، و چون ازخود او استفسار (پرسیدن) می کنم، انکار می کند. و حال اینکه جمعی از اهل وثوق و اعتماد مرا خبر داده اند. حضرت فرمود: ای محمد! اگر خود بشنوی یا ببینی، گوش و چشم خود راتکذیب کن. و اگر پنجاه نفر نزد تو شهادت بدهند. در این خصوص قول برادرت راتصدیق کن، و ایشان را تکذیب نمای» . (19)

مروی است که: «شخصی به خدمت حضرت امیر المؤمنین - علیه السلام - آمده و امر بدی از شخصی نقل کرد. حضرت فرمود: استفسار می کنم، اگر راست گفته باشی با تو دشمن خواهم شد. و اگر دروغ گفته باشی از تو مؤاخذه خواهم کرد» . (20)

منقول است که: «شخصی به دیدن یکی از حکماء رفت و از غیری سخنی نزد او نقل کرد. حکیم گفت: مرا با برادرم بد کردی. و دل فارغ مرا مشغول فکری ساختی. و خودرا که نزد من امین بودی محل تهمت گردانیدی» .

و بدان که: بدترین انواع سخن چینی «سَعایَت» است. و آن عبارت است از:

سخن چینی نزد کسی که از او بیم ضرر و اذیت باشد. مانند سلاطین و امراء و حکام و رؤسا.

از حضرت پیغمبر - صلی الله علیه و آله - مروی است که: «کسی که سعایت مردمان راکند، حلال زاده نیست» . (21)

و سلاطین عدالت گستر، و حکام رعیت پرور، هرگز صاحب این صفت را در نزدخود راه نمی دهند، و گوش به سخن ایشان نمی کنند، و می دانند که ضرر ایشان بر رعایا و فقراء، از ضرر سگ گزنده و گرگ درنده بیشتر است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: "الساعى بالناس الى الناس لغیر رشده"؛ کسى که نزد مردم از مردم سعایت مى‌کند، این به علت گمراهى او است.

ایشان همچنین فرموده اند:

هر که از برادر خود نزد سلطان سعایت کند، خداوند متعال همه اعمال او را بر باد دهد و اگر به شخصى که از او سعایت کرده است ناراحتى یا گزندى رسد، خداوند متعال سعایت کننده را با هامان (وزیر فرعون) در یک درجه از آتش قرار دهد. (22)

امام صادق علیه السلام فرمود: "الساعى قاتل ثلاثة قاتل نفسه و قاتل من یسعى به و قاتل من یسعى الیه"؛ سعایت کننده هم قاتل خویشتن است و هم قاتل کسى است که بر ضد او سعایت مى کند و هم قاتل کسى است که در نزد وى از دیگران سعایت کرده است. (23)

بسیار مى شود که سعایت نسبت به کسى در نزد شاهان و امراء واقعاً سبب قتل او مى گردد و در چنین صورتى سعایت کننده نیز قاتل خویشتن در پیشگاه خدا محسوب مى شود و کسى که نزد او سعایت شده است به خاطر عدم تحقیق کافى، گویى بدست سعایت کننده به قتل رسیده است چون بى گناهى را کشته است.

 

 

8. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 111، ح 5. (ط، قدیم) . و ج 9، ص 150، باب 144، ح 4. (ط، آل البیت)

.9. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 111، ح 6. (ط، قدیم) و ج 9، ص 150، باب 144، ح 5. (ط، آل البیت)

.10. کافی، ج 2، ص 369، ح 1

.11. محجة البیضاء، ج 5، ص 276. و احیاء العلوم، ج 3، ص 135

.12. بحار الانوار، ج 75، ص 268، ح 19. و ص 266، ح 15

.13. بحار الانوار، ج 75، ص 265، ح 10

14. بقره، (سوره 2) ، آیه 27

.15. محجة البیضاء، ج 5، ص 279، و احیاء العلوم، ج 3، ص 136

.16. محجة البیضاء، ج 5، ص 279. و احیاء العلوم، ج 3، ص 136

.17. بحار الانوار، ج 75، ص 270، در بیان ح 19

18. حجرات، (سوره 49) ، آیه 6.

19. وسائل الشیعه، ج 8، ص 609، ح 4.

20. بحار الانوار، ج 75، ص 266، ح 13. و ص 270. ذیل ح 19

21. محجة البیضاء، ج 5، ص 279. و احیاء العلوم، ج 3، ص 136.
22.کنز العمّال، ص 7545- منتخب میزان الحکمة،ص 570

23.خصال شیخ صدوق ، صفحه 122 (باب الثلاثه).

#اخلاقی_جات

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی