آغوز

طبقه بندی موضوعی
پیوندها
  • ۰
  • ۰

مقتلی که می ‌خوانم، محکم ترین مقتل است. این روایت از همه معتبرتر است. بی بی، حضرت زهرا علیهاالسلام، صبح، یکی از زن ها را خواست. ظاهراً به «بنت أبورافع» فرمود: آب بیاور؛ بدنم را بشویم. بی بی صبح بدنش را شست. لباس¬های تمیز و طیّب و طاهر به بدنش کرد. بعد از ظهر و عصر که شد، «اسماء بنت عمیس» را خواستند یا خودش آمد. جناب اسماء با حضرت خدیجه علیهاالسلام بسیار مأنوس بود. از ولادت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام در خانواده ایشان رفت و آمد داشت. بی ‌بی را بزرگ کرده بود. طبق معاهده ای که با خدیجه علیهاالسلام کرده بود، شب عروسی حضرت زهرا علیهاالسلام هم، پذیرایی و پرستاری می کرد. خدیجه علیهاالسلام دم مردن گریه می کرد. اسماء گفت: چرا گریه می کنید؟ فرمود: گریه ام برای این است که عروسی فاطمه علیهاالسلام دختر من در پیش است و در موقع عروسی او، نه من هستم و نه خواهری دارد. دختر من غریب و تنهاست و گریه ‌ام برای اوست. اسماء، تعهّد کرد که اگر من زنده ماندم، ‌می روم خدمتش را می کنم. لهذا پیامبر صلّی الله علیه و آله در شب عروسی، آن موقعی که زن ها را از خانه فاطمه زهرا علیهاالسلام بیرون کرد، دید اسماء آن کنار ایستاده است. فرمود: اسماء! چرا نمی روی؟ گفت: من با خدیجه علیهاالسلام معاهده کردم خدمتگزارِ دخترش باشم. من نمی‌توانم بیرون بروم. همین که پیامبر صلّی الله علیه و آله نام خدیجه علیهاالسلام را شنیدند آهی از دل کشیدند، اشک از چشمانشان آمد و فرمودند: خدیجه! شب عروسی دخترت، جای تو خالیست! و بعد درباره اسماء دعا کردند و فرمودند: «خداوند حاجات دنیا و آخرت تو را برآورده سازد!»
به هرحال بی بی، اسماء را طلبیدند و فرمودند: «اسماء! بستر من را وسط خانه بینداز.» اسماء، بستر بی بی را وسط خانه انداخت. اسماء! من می ‌خوابم. می ‌خواهم یک قدری استراحت کنم. این قطیفه را بالای صورت من بکش. اسماء! مراقب‌‌ باش هر وقت صدای اذان (مغرب) بلند شد، وقت نماز شد، بیا مرا بیدار کن. اگر صدا زدی بیدار شدم، فَبِها؛ امّا اگر جواب ندادم، بدان که به پدرم ملحق شده ام. اسماءگفت: بی ‌بی! این چه فرمایشی است می کنید؟ خاک بر سرم! من زنده باشم، شما نباشید؟ بستر بی بی را آورد و وسط خانه، رو به قبله انداخت. بی بی آمدند رو به قبله خوابیدند. قطیفه را بالای صورتشان کشیدند. عصر، نزدیک های غروب است. داخل خانه، اسماء و دو خانم، یعنی دختر بچّه های زهرا علیهاالسلام هستند: یکی ام ‌کلثوم علیهاالسلام دختر شش ساله، یکی زینب علیهاالسلام دختر پنج ساله. حسنین علیهماالسلام با امیرالمؤمنین علیه السلام از خانه بیرون رفته‌اند و ظاهراً مسجد هستند. اسماء و بچّه‌ها خیلی خوشحال شدند؛ الحمدلله بعد از هفتاد و پنج روز، بی بی امروز راحت است، یک کمی می خوابد. دخترها خوشحالند! دیگر مادرشان دردِ پهلو ندارد! دیگر بازویش درد نمی کند. در خواب و استراحت است. امّا یک مقدار کمی که گذشت، یک مرتبه صدای مؤذّن بلند شد. وقت نماز شد. اسماء جلو آمد: یا بنت رسول الله! بی بی جان! وقت نماز است. بلند شوید. جواب نیامد! بی ‌بی تکان نخورد! اسماء مضطرب شد. چرا بی بی جواب نداد؟ مرتبه دوم گفت: یا‌ ام الحَسنین! بی بی! وقت نماز است. باز هم جواب نیامد. آرام آرام کنار بستر بی بی آمد. همین که گوشه قطیفه را بلند کرد، دید بی ‌بی از دنیا رفته است! ای وای! ای امان! دیدی خاک بر سر شدم! حالا چه کار کنم؟ اگر اسماء بخواهد اشک بریزد و گریه کند، دختر بچّه ها خودشان را می ‌کشند. کسی نیست بچّه ها را نگهداری کند. در همین حال است که یک مرتبه در حیاط باز شد، حسنین علیهماالسلام آمدند. تا آمدند، صدا زدند: اسماء! این چه وقت خواب است؟ مادرمان این وقت به خواب نمی ‌رفت! چرا این طور خوابیده؟ یک کلمه اسماء گفت، خانه علی علیه السلام محشر شد، قیامت شد. چند تا بچّه، هی به سر زدند، به سینه زدند. یا الله! یک مرتبه اسماء صدا زد: آقازاده ها! مادرتان از دنیا رفت.‌ ای وای...
(سخنرانی های مسجدالنّبیّ قزوین، شب 24 جمادی الأخری 1390 هجری قمری)

  • ۰
  • ۰


یک حدیث برای شما بخوانم. این حدیث، خیلی معتبر و بسیار عظیم و بزرگ است. حضرت صادق علیه السلام درباره حضرت صدّیقه علیهاالسلام می فرمایند: «هِیَ الصِّدِّیقَةُ الْکُبْرَى، وَ عَلَى‏ مَعْرِفَتِهَا دَارَتِ‏ الْقُرُونُ‏ الْأُولَى.»؛ یعنی آن بانو، صدّیقه کبری است، و قرون اولی بر محور معرفت او بوده است.
این عبارت، کوه را تکان می دهد. «قرون اولی» دو معنا می تواند داشته باشد. معنای اوّل، قرن های اوّلیه آدم و نوح و ابراهیم علیهم السلام است. یعنی قرن های اوّلیه، از زمان آدم ابوالبشرعلیه السلام تا زمان حضرت صادق علیه السلام. معنای دوم آن است که مراد از قرون اولی، عوالم اولی است که عالم ملکوت باشد، عالم اشباح باشد، عالم ارواح باشد، عالم اظلّه باشد، عالم ذرّ باشد. این‌ها عوالم اولی هستند که در زیارت جامعه می خوانید.
قرون اوّلیه بر مدارِ معرفت و شناسایی فاطمه زهرا علیهاالسلام چرخ می زده است. خیلی حرف مهمّی است! قرن های اوّلیه، بر مدار و محور معرفت و شناسایی فاطمه علیهاالسلام چرخ می زده است. یعنی بر آدم ابوالبشر علیه السلام لازم بود فاطمه علیهاالسلام را بشناسد. یعنی بر نوح علیه السلام لازم بود فاطمه علیهاالسلام را بشناسد. یعنی حقایق ولایتی ادوار گذشته و قرون اولی، وقتی جوهر می گرفت و متجلّی می شد که فاطمه علیهاالسلام را بشناسند. فاطمه علیهاالسلام یک زن عادی نیست! خیال می کنی فاطمه علیهاالسلام، مانند حضرت مریم علیهاالسلام دختر عمران است؟ یا حضرت فاطمه علیهاالسلام، مثل کلثوم علیهاالسلام دختر عمران است؟ یا حضرت فاطمه علیهاالسلام، مانند آسیه علیهاالسلام است؟ یا حضرت فاطمه علیهاالسلام همانند مادرش حضرت خدیجه علیهاالسلام است؟ نه این حرف‌ها نیست! همان طوری که بر انبیای گذشته، معرفتِ مقاماتِ ولایت حضرت خاتم النبیین و أمیرالمؤمنین صلوات الله علیهما لازم بوده است، همین طور لازم بوده که باید فاطمه علیهاالسلام را هم بشناسند که این کیست؟ شاه را که شناختند، شهبانو را هم باید بشناسند. مَلِک را شناختند، ملکه را هم باید بشناسند. اگر نمی شناختند، عرفانشان ناقص بوده است. این فرمایش حضرت صادق علیه السلام است که مربوط به نشئه أولی است.
(سخنرانی های مسجدالنّبیّ قزوین، شب 24 جمادی الأخری 1390 هجری قمری)
 
  • ۰
  • ۰


روز قیامت، روز تجلّی مقامات است، روز بروز شهود و درجات است. روزی است که هر موجودی به همان موقعیّت و موجودیّتی که هست، تجلّی می کند. روز قیامت، دو دستگاه است که چشم‌ها را خیره می کند. دو تا دستگاه است که جلب توجّه تمام اهل محشر می کند:
1) یک دستگاه برای پیغمبر صلّی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام است. این دو بزرگوار به طور مشترک، یک دستگاه دارند. منبر «وسیله» گذاشته می شود و پیغمبر صلّی الله علیه و آله بر آن منبر بالا رفته و در پله اعلای آن می نشیند. امیرالمؤمنین علیه السلام هم پرچم، لِوا و عَلَم حمد را به دست گرفته، در کنار آن منبر می ایستد. این پرچم از آنِ پیغمبر صلّی الله علیه و آله و به دست پرچم‌دار ایشان، علی علیه السلام است. این پرچم، وسیع است؛ سایه، زیاد دارد. انبیاء و اولیاء و بزرگان بشر دنیا، زیر پرچم علی‌بن ابی‌طالب علیه السلام هستند. «آدَمُ‏ وَ مَنْ‏ دُونَهُ‏ تَحْتَ‏ لِوَائِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ.» علی علیه السلام و پیغمبر صلّی الله علیه و آله با هم، یک دستگاه هستند. «أَنَا وَ عَلِیٌ‏ مِنْ‏ نُورٍ وَاحِدٍ» هر دو بزرگوار، یک دستگاه هستند؛ با این تفاوت که پیغمبر صلّی الله علیه و آله بالای منبر و علی علیه السلام پایین منبر است، و پرچم و لواء حمد، دست علی علیه السلام است. هر کس نزد این دستگاه رفت، مأمون و سالم خواهد بود. هر کس زیر این پرچم رفت، راحت است. چشم‌های تمام اهل محشر را این دستگاه به خودش جلب می کند.
2) یک دستگاه دیگری خانم حضرت زهرا علیهاالسلام خودش به تنهایی دارد. این دستگاه، عجیب و غریب است! موجودیّت حضرت زهرا علیهاالسلام روز قیامت ظاهر می شود. در روز قیامت، این بی بی، سوار بر ناقه‌ای از نور می آید. دستگاهِ این خانم به طرز عجیبی چشم‌ها را خیره کرده و اهل محشر را به خود منصعق می کند؛ نه منجذب! این خانم در قُبّه‌ای از نور می آید‌. قبّه نور هم مثل قبّه‌های دنیا نیست! مَثَلِ آن قبّه، مَثلِ قبّه این مسجد نیست که بالای شبستان را گرفته است؛ بلکه یک معنای دیگری دارد. یعنی مُخّ مقام نورانیّت حضرت زهرا علیهاالسلام بدون ستر و حجاب و پرده، متجلّی می شود. این معنیِ قبّه است. آن قدر آن نورانیّت، قوی و شدید است که از چپ و راست صدا بلند می شود: «مَعَاشِرَ الْخَلَائِقِ! غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ‏ وَ نَکِّسُوا رُؤُسَکُمْ.» ای مردم! چشم هایتان را ببندید‌، و سرهایتان را زیر بیندازید. چرا چشم‌ها را ببندند؟ برای این‌ که اگر چشم‌ها را باز کنند، تا توجّه به آن نور کنند، آن نور چشم‌هایشان را می کوبد. شدّت نور، چشم‌ها را از خود، بی خود می کند و در هم می کوبد. سرها را پایین انداخته و چشم‌ها را ببندید، چون نامحرم هستید؟! روز قیامت که جای حرف‌های محرم و نامحرمی نیست. در آنجا سیّدها، همه مَحرم فاطمه علیهاالسلام هستند. انبیائی که آباء پیغمبرند، همه محرم فاطمه زهرا علیهاالسلام هستند. نوح علیه السلام و ابراهیم علیه السلام، از آدم علیه السلام تا برسد به حضرت خاتم صلّی الله علیه و آله؛ همه محرم هستند. امّا همه باید چشمانشان را ببندند. حکمتِ این که می‌گویند چشم‌ها را ببندید چیست؟ چون چشم‌ها را می کوبد و از بین می رود. به هر حالت، نور عجیبی است که ابصار اهل محشر را می کوبد. حضرت زهرا علیهاالسلام، در قبه نور، بر ناقه نور، نورٌ فی النور، نورٌ مِن نور، نورٌ علی نور می‌آید. جبرائیل با چندین هزار فرشته پیاده در رکاب از طرف راست، و میکائیل و اسرافیل با چندین هزار فرشته از چپ می آیند. اینها سپهبدها و ارتشبدهای عالم ملکوت هستند که با فوج‌هایی از افسرانِ ارشدِ نظامیان ملکوتی، همه به حال خبردار و خدمت، در یمین و یسار می آیند. آن وقت جلوی این ناقه نور، مادرش حضرت خدیجه علیهاالسلام، مریم علیهاالسلام مادر حضرت عیسی علیه السلام، آسیه علیهاالسلام بنت مزاحم، کلثوم علیهاالسلام دختر عِمران، «کالحُجّام» هستند. ملائکه از چپ و راست به ریاست و فرماندهی جبرئیل و میکائیل، می آیند. حضرت زهرا علیهاالسلام هم در قبّه نور، با تلألؤ و تجلّی که چشم همه اهل محشر را کوبیده، می آید و به طرف بهشت می رود. این عظمت حضرت زهرا علیهاالسلام، هیچ ربطی به دختریِ پیغمبر صلّی الله علیه و آله ندارد! دخترهای دیگر پیغمبر صلّی الله علیه و آله معلوم نیست کجا هستند! در کدام گوشه محشر است؟ پس این جلال این بی بی، ربطی به پیغمبر صلّی الله علیه و آله ندارد. برای خودش است. ایشان در مقابل جلالی که پدرشان و شوهرشان، به صورت شراکت دارند که انبیاء را متوجه کرده است، این خانم هم خودش یک نفری، دستگاهی دارد که حتّی انبیاء را هم به خودش خیره می کند. این، فاطمه زهرا علیهاالسلام است.(سخنرانی های مسجدالنّبیّ قزوین، شب 24 جمادی الأخری 1390هجری قمری)

  • ۰
  • ۰

در حدیث کساء، در جایی که خداوند می فرماید:
«اِنّی ماخَلَقْتُ سَمآءً مَبْنِیَّةً، وَلا اَرْضاً مَدْحِیَّةً، وَلا قَمَراً مُنیراً، وَلا شَمْساً مُضِیئَةً، وَلا فَلَکاً یَدُورُ، وَلا بَحْراً یَجْری، وَلا فُلْکاً یَسْری، اِلاَّ فی مَحَبَّةِ هؤُلاءِ الْخَمْسَةِ الَّذینَ هُمْ تَحْتَ الْکِسآءِ»
جبرئیل سؤال می کند: «خدایا ! تو می گویی زمین و آسمان و ماه و خورشید و بهشت و دنیا و آخرت را جز برای کسانی خلق نکردم که زیرا کسا هستند، اینها چه کسانی هستند؟» آن وقت خداوند در جواب، می فرماید:
«هُمْ فاطِمَةُ وَاَبُوها وَبَعْلُها وَبَنُوها.»
لطیفه این مطلب را درک کنید!

نمی گوید این پنج نفر، پیغمبر صلّی الله علیه و آله هستند و دخترش و دامادش و دو پسرش.

در جواب نمی گوید: این پنج نفر، علی علیه السلام است و پدرزنش و زنش و دو پسرش.

نمی گوید: این پنج نفر، حسنین علیهماالسلام هستند و پدر و مادر و جدشان.

بلکه می گوید: «این پنج نفر، فاطمه علیهاالسلام است و پدرش؛ فاطمه علیهاالسلام است و شوهرش، و فاطمه علیهاالسلام است و دو پسرش».

محور معرفت را فاطمه علیهاالسلام قرار می دهد‌. یک عنایتی در آن است. یک شخصیّتی برای فاطمه علیهاالسلام قائل شده است که به آن شخصیّت، ایشان را محور و مدارِ کار کرده است.
(سخنرانی های مسجدالنّبیّ قزوین، شب 24 جمادی الأخری 1390 هجری قمری)

  • ۰
  • ۰

مرحوم آیت الله میرزا سید علی حائری یزدی یکی از فقها و علمای بزرگ یزد و از شاگردان مرحوم آیت الله فاضل اردکانی محسوب می گردد. وی از کسانی است که به دیدار امام عصر علیه السلام نائل آمده است.
مرحوم حاج شیخ حسن‌على نخودکی اصفهانى اعلى‌الله‌مقامه گفت: صبح عیدی به دیدن مرحوم سید علی حائری یزدی رفتم. دیدم دو دستى روى زانویش می‌زند و گریه می‌کند.
گفتم: آقا خدا نکند! چه شده؟ اعتنا نکرد. همینطور گریه می‌کرد. مرتبه دوم وسوم که گفتم، گفت: حسن‌على! دست از دلم بردار. من توى این فکر افتادم اگر جدّم پیغمبر صلی الله علیه و آله بگوید نصرانی‌ها، یهودی‌ها، بی‌دین‌ها را تو نصرانى و یهودى و بی‌دین کردى جواب پیغمبر را چه بدهم؟
من گفتم: آقا! به شما چه ربط دارد؟
گفت: مگر نمی‌دانى اینها اسلام را از آیینه من نگاه می‌کنند. من هر چه باشم آنها می‌گویند اسلام همین است. من درست نیستم، اسلام را نادرست تلقّى می‌کنند، لذا به اسلام بى‌اعتنا می‌شوند، لذا مسلمان نمی‌شوند. ای‌کاش من حمّالى می‌بودم، زارعى می‌بودم که از مجراى من، مردم اسلام را نمی‌خواستند ببینند".
(منابر مسجد ملک، شانزدهم ماه رمضان1382قمری)

  • ۰
  • ۰

:sunny:اگر حضرت ظاهر شوند، عدّه ای از مردم دنیا بر ضدّیت این بزرگوار قیام مى‏ کنند. هیچ معطّلى ندارد. حتی ارتش شیعه، ارتش همین کشور. چرا؟ به جهت این که حضرت اوّل کارى که بکند جلو دزدی‌ها را مى‏ گیرد. نمى ‏گذارد سرهنگ‌ها از جیره سرباز بدزدند. نمی گذارد از خوراک آشپزخانه بدزدند. جلو ظلم‏ها و زورگویى ‏ها را مى‏ گیرد. جلو من آخوند را مى‏ گیرد از تندى ‏ها و ستم ‏ها و تعدّى ‏هایى که مى ‏کنم. به صرف این که چهار کلمه ضَرَبَ زیدٌ عَمْراً را بلد شده ‏ام، مى‏ خواهم خودم را بر شما بار کنم، و همه چیز شما را بلا شرط زیر نظر بگیرم. خوب؛ کدام ظلم از این بالاتر است. حضرت این قلدرى را از این آشیخ مى‏ خواهد بگیرد. این آخوند علیه حضرت قیام مى‏ کند. کمتر کسى از ماست که زورگویى نداشته باشد، تعدّى نداشته باشد. چون تعدّى این نیست یک تفنگ بردارد بر سر راه، قاطع الطّریق بشود. جلوى همه جور تعدّیات را حضرت مى ‏گیرد. بنده خودم حسابش را کرده ‏ام. مى ‏بینم خود بنده به این زودى بخواهم این جور بشوم، مقدّس اردبیلی بشوم، بعید است. این مردِ دزد قطّاع الطّریقِ پدر سوخته ‏اى که شب و روز در سر حدّ دارد مال مردم را مى‏ گیرد، تا امام علیه السلام آمد، هر چه گرفته مى ‏آید تسلیم حضرت مى ‏کند؟! چه کار مى ‏کند؟ علیه حضرت قیام مى ‏کند.
(سخنرانی های مسجد ملک، روز بیست و پنچم ماه رمضان، 1382قمری)

  • ۰
  • ۰


باید انتظار فرج او را داشته باشید. دوستت را به مهمانی دعوت کرده‌ای، دیر می‌کند، به حالت انتظار هستی، دائم دم در اتاق و حیاط، سر کوچه و خیابان می‌روی، چرا آقا دیر کرده است؟ آقا نیامدند. تلفن می‌کنی، دنبال آقا می‌فرستی، بچه‌ات و نوکرت را سر راه می‌فرستی، این‌ها نشانه‌های انتظار است، خانه را آب و جارو می‌کنی، سفره را می‌اندازی، حجّت الاسلام و آیت الله را دعوت کرده‌ای باید بیاید، دیر کرده است، سفره را قبلا پهن می‌کنی، می‌چینی، خورشت‌ها را می‌چینی، شیرینی‌ها و میوه‌ها و آجیل‌ها را می‌چینی، حیاط را آب و جارو می‌کنی، خودت را هم نظیف می‌کنی، دائم می‌روی دم در و برمی‌گردی.
آیا از این اعمال ذره‌ای در شما نسبت به امام زمان است یا نه؟ چقدر خودت را برای آمدن حضرت نظیف کرده‌ای؟ برای آن که آن حضرت که بیاید، هر کثیفی را، هر پلید نجسی را پیش خودش راه نمی‌دهد، حساب، دست شما باشد.
آیا آدمی را که از موی سرش تا ناخن پایش غرق کثافت شده است، او را اجازه می‌دهند که به کاخ همایونی برود؟ پیش شاه برود؟ ابداً! باید ببرند و او را تمیز بکنند، صابون عطری به او بزنند، کیسه بکشند، صابون بزنند، لباس‌های تمیز بپوشانند، سر و صورت او را تمیز بکنند، آن‌وقت پیش شاه می‌برند و الاّ هر نجسی را که پیش شاه نمی‌برند. هر نجسی که ملازم شاه نمی‌شود، دربان شاه نمی‌شود، پیش‌خدمت شاه نمی‌شود، نوکر شاه نمی‌شود. با این قلب نجس، با این روح ناپاک، با این قلب آلوده و روح اندوده به همه کثافات، آیا تو را پیش امام زمان می‌برند؟ حواستان جمع باشد. غیبت می‌کنی، دروغ می‌گویی، افترا می‌بندی، نگاه به زن مردم می‌کنی، ربا می‌خوری، ظلم و ستم به زیر دست‌ها می‌کنی، حقوق مردم را پایمال می‌کنی، حقّ عیالت، حقّ اولادت، حقّ بستگانت، حقّ همسایه‌گانت، همه این‌ها را زیر پا انداخته‌ای، 1001 رقم معاصی را به جا می‌آوری، دیگر نجاست از این بالاتر! بدنی که در فاضلاب افتاده باشد نجاست آن کمتر است از روحی که مبتلا به این اعمال شده باشد. آن‌وقت این روح ناپاک را خدمت امام زمان می‌برند؟! یاور امام زمان، دوست امام زمان، پیش‌خدمت امام زمان می شوی؟! ابداً! یا این‌که امام زمان علیه السلام بر او تجلی می‌کند؟ ابداً! امام زمان علیه السلام بر آن‌هایی تجلی می‌کند که پاک باشند.
یکی از آثار محبّت، تشبّه حبیب است به محبوب خود. اگر دوست می‌داری امام زمان را، چه شباهتی به او داری؟ شب‌ها امام زمان بیدار است، شب‌ها امام زمان شب‌زنده‌داری می‌کند، مشغول عبادت و بندگی است. شما شب چقدر بیدار هستی و مشغول عبادت هستی؟ چند شب دعای ابوحمزه ثمالی را خوانده‌ای؟ با این‌که شب ماه رمضان است، چند شب تا به صبح احیا به عبادت داشته‌اید؟ امام زمان شب‌های دوره سال را به عبادت خدای متعال مشغول است. امام زمان دروغ نمی‌گوید، امام زمان غیبت نمی‌کند، امام زمان مال مردم را نمی‌خورد، امام زمان علیه السلام به نوامیس مردم خیانت نمی‌کند، خیانت به حقوق مردم نمی‌کند، به اموال مردم تعدّی نمی‌کند. خلاصه باید پاک بشوی، پاک که شدی، لیاقت و قابلیت پیدا خواهی کرد. این پاک شدن یکی از آثار انتظار فرج است. کسی‌که منتظر ظهور امام زمان علیه السلام است، خودش را برای خدمت‌گزاری آن حضرت مهیا می کند، پاک می کند. مثلاً اگر بگویند بزرگی ممکن است که به این‌جا بیاید و شما او را ببینید و در محضر او حاضر بشوید، شما که منتظر هستید، لباس خود را تمیز می کنی، سر و صورت خود را تمیز می کنی، به حمام می‌روی و شست و شو می‌کنی، صابون و سدر می‌زنی، لباس‌های خود را مرتب می‌کنی، لباس‌ها اگر کثیف است از تن خود بیرون می‌کنی، لباس‌هاس نظیف به تن خود می‌کنی، آن‌وقت می‌آیی و سر راه، منتظر ورود آن بزرگ هستی. با آن کثافتی که در لجن افتادی نمی ‌آیی و منتظر باشی. انتظار فرج امام زمان علیه السلام و ظهورش هم همین است. کسی‌که منتظر است خودش را پاک می‌کند.
(سخنرانی های مسجد جامع زاهدان، روز 30 ماه رمضان1390قمری)

  • ۰
  • ۰

شیطان پدرسوخته این پیرمرد سى چهل هزار ساله، فهمیده شاهرگ جمعیّت شیعه، امام زمان علیه السلام است. تا جایى که می تواند بین آنها و امام زمان علیه السلام فاصله می ‌اندازد. نوع شما مردم، کربلا رفته‌اید. نجف ده روز می ‌مانید، کربلا یک ماه می ‌مانید، کاظمین ده روز می ‌مانید، ولی به سامّرا که می ‌رسید، اگر خجالت نکشید عصر برمی ‌گردید. چرا!؟ مگر تو شیعه نیستى!؟ چرا! مگر دو امام آنجا نیستند!؟ چرا! مگر آنجا خانه مِلکى شخص امام زمان علیه السلام نیست!؟ امروز امام زمان مالک آنجاست به ملکیّت ظاهره فقهیّه. مسجد و حرم و صحن سامّرا، خانه و مِلک حضرت است. آن وقت مگر دو امامى که در سامّرا هستند نسبت به دو امامى که در کاظمین هستند کمبود دارند!؟ خوب چه مرگ داریم که ده روز در سامّرا نمی ‌مانیم!؟ می ‌دانید نکته‌اش چیست؟ آن شیطان، آن پدرسوخته می ‌داند اگر ده روز آنجا ماندى نتیجه می ‌گیرى. به امام عصر قسم! آن‌ها که گوش به حرفم داده اند نتیجه گرفته ‌اند. به فکر شما نمی ‌رسد. آن‌جا دربار است. باید رفت سامّرا لنگر انداخت. ما رعیّت امام زمان علیه السلام هستیم. وقتى رعیّت به دربار رفت، متحصّن شد، خیمه انداخت، یک چیزى پیش او می ‌اندازند. سرداب مطهّر، مَعبد امام زمان علیه السلام است. حضرت، آنجا به زیارت والدینشان تشریف می ‌آورد. حضرت را آنجا زیاد دیده اند‌. من و تو می ‌رویم به زیارت والدین ‌مان یک چیزى همراه می بریم که به فقراى آنجا بدهیم. امام زمان علیه السلام هم وقتی می آید به زیارت والدینش به آن لات و لوت ‌هایى که آنجا هستند یک چیزى می دهد. جاىِ گرفتن، آنجا است. برو آنجا سرت را بگذار روى سرداب مطهّر و بگو:
«یابن ‏الحسن! اگر سگم، خائنم، جانی ‌ام، فاسقم، فاجرم، امّا رعیّت شما هستم. آمدم اینجا صورتم را بالاى معبد تو گذاشته ام. المستجار بک یا صاحب الزّمان. من سگِ در خانه توام. اگر سرم را ببرند، سر جز به خانه تو به جاى دیگر نمی ‌زنم. اى کریم! اى جواد! من سگم.»
به خدا این را براى راهنمایى شما می ‌گویم. ای رعیّت امام زمان! بروید سامّرا یک دهه بمانید. صبح به سرداب بروید. عصر بروید. آنجا روضه ‌خوانى امام حسین علیه السلام کنید که نام امام حسین علیه السلام، امام زمان علیه السلام را می ‌کشاند و می ‌آورد. به هر حالت سرداب بروید. بعد از ظهر آنجا بروید. یک وقت دیدید برقى از جایى جهید. یک وقت دیدید بویى از جایى رسید. سرداب مطهّر بروید. نمازتان را بخوانید. صورت خود را به پلاس بمالید. بگویید: «یابن العسکرى! من آمده‌ام روى فرش تو. اى آقازاده! به این قرآن مرا ببخش.» اگر چیزى گیرتان نیامد، بر من لعنت کنید.
(سخنرانی های مسجد ملک، روز بیست و نهم ماه رمضان، 1382قمری)

 

آقایان!‌ شما به مختصر علاقه‌ای که به والدینتان دارید، شب ‌های جمعه به زیارت قبر والدین خود می ‌روید. اوقات متبرّکه، سر قبر والدین تان می ‌روید. برای آنها قرآن می ‌خوانید. حمد و سوره می ‌خوانید. برایشان خیرات می ‌دهید و مستحب هم هست. امام زمان علیه السلام سر قبر پدر و مادرش نمی ‌رود!؟ قطعاً می‌رود. قطعاً می ‌رود. یکی از جاهایی که گم ‌گشته را می ‌شود پیدا کرد، سامراء است. این شیطان بی‌پدر و مادر، می ‌داند که رگ وتین کجاست که قطع کند. شما کربلا می ‌روید. ده روز، پانزده روز، بیست روز کربلا می ‌مانید. ده روز نجف می ‌مانید. هفت هشت روز کاظمین می ‌مانید. به سامرا که می ‌رسید، صبح می ‌روید، عصر برمی ‌گردید! چرا فقط یک شبانه روز سامرا می ‌مانید؟ چرا؟ به خدا چیزی نیست جز اغوای شیطان. این ها را از دهان من ساده نشنوید. پشت این حرف‌ها به کوه بند است. نمی ‌توانم بیشتر از این اندازه که عرض می ‌کنم، عرض کنم. شیطان می داند که سامراء چه جایی است. می ‌داند دربار است. می ‌داند سرداب مطهّر، محلّ آمد و شد امام زمان علیه السلام است. همین الآن هم امام به آن جا تشریف فرما می ‌شوند. سید بن طاوس در سامرا و سرداب مطهّر، حضور مقدس امام عصر علیه السلام می ‌رسیده است. شما را سفارش می دهم و توصیه می ‌کنم، به عنوان یک برادر دینی کوچکترتان، از شما خواهش و تمنا می ‌کنم، اگر به عتبات عالیات رفتید، سامرا زیاد بمانید. آن جا، دربار است. یک وقت می ‌بینید گوشه‌ ابری باز شد و آفتاب عالم تاب او بر شما تابید. یک وقت می ‌بینید چشم رمق‌دیده‌ شما، به نور جمالش روشن شد.

(سخنرانی های مسجد النّبیّ قزوین، روز دهم ربیع الاوّل، 1382قمری)

  • ۰
  • ۰

مردم امام زمان را بقدر یک خروس دوست ندارندیا حتی یک بوقلمون هم دوست ندارند از هر هزار نفر نهصدو نودو نه  نفرشان دروغ میگویند و کذاب هستند اینها امام زمان را دوست ندارند .

سیدبن طاووس حرفهایی به پسرش سید محمد در کتابهایش بخصوص در کتاب (کشف المحجه) نوشته است .پسرم این مردم دروغ میگویند که ادعای دوست داشتن امام زمان میکنند . دروغگو و کذاب هستند. از هر هزار نفر نهصدو نودو نه نفرشان دروغ میگویند.(من بی ادبی نمیکنم فقط کلام سید را میگویم)اینها امام زمان را دوست ندارند.

سید دلیل ادعایش را بیان میکند بی دلیل حرف نمیزند میفرمایند : مردم امام زمان را به قدر یک خروس دوست ندارند البته خروس را من میگویم اما او عبارت دیگری گفته است. مردم امام زمان را به اندازه یک خروس لاری چاق وبه قدر یک بو قلمون دوست ندارند مثال : در قدیم شبهای عید ولایت که نزدیک میشد مستحبات را مردم بیشتر انجام میدادند مثلا بوقلمون میگرفتند وسه روز قبل ذبح ان دونه و برنج میدادند تا چاق بشه حالا وقتی این بوقلمون در موعد ذبح گم شود به نظر شما ان شخص چیکار میکند ؟ مطمئنا بدنبال او میگردد هرمشهدی کربلایی را حاج اقا میکنه هر پایینی را بالا میبره برای پیدا کردن یک بو قلمون .یه بیست وچهار ساعتی به درو دیوار میره تا اونو پیدا کنه وقتی که از پیدا کردنش مایوس میشه دلش علو میگیره سینه اش اتیش میگیره : ای بوقلمون جانم کجایی چند تومان به تو دادم داغت به دلم نهاده شد ای بو قلمون جانم یادت بخیر.

خدا وکیلی در دوره عمرمون چند بار دنبال این گمشده دویده ایم و به این سو ان سو رفته ایم واز این و ان سراغش را گرفته ایم اگر یک شبانه روز ان حال انقلاب و اضطراب و دلسوختگی و کباب شدن سینه در گم شدن او برایمان پیدا شده بنده شخصا نوکر شما هستم.

  • ۰
  • ۰
 
از امام زمان علیه السلام غفلت نکنید. درباره‌‌ او دعا کنید. دعاها هم لازم نیست عربی باشد که شما نمی‌فهمید. همان طوری که به زبان پدر مادری می‌گویید. اگر فارس هستید، فارسی؛ اگر ترک هستید، ترکی؛ اگر عرب هستید، عربی دعا کنید. همان طوری که برای بچه‌تان دعا می‌کنید، راه می‌روی و می‌گویی خدایا! بچه‌ام را حفظ کن. در خانه هستی، می‌گویی خدایا! بچه‌ام را سلامتش بدار. خدایا! به بچه‌ام پول بده. به بچه‌ام آبرو بده. بچه‌ام را حفظ کن. به عین همان طوری که دعا می‌کنید، برای امام زمان علیه السلام دعا کنید. همان طوری که با پدرت حرف می‌زنید، با خدا حرف بزنید. چطور با پدرتان حرف می‌زنید؟ بابا! پولم بده. بابا! نونم بده. بابا! برایم لباس بخر. بابا! این کار را برایم بکن. با کمال پررویی هم می‌گویی! با کمال پررویی! حال اگر بد هستی، اگر رد هستی، اگر عاصی هستی، اگر طاغی هستی، هر چه هستی، با خدا حرف بزن. بچّه در خانه شیطنت کرده است. پدر هم بدش می‌آید. امّا تا می‌خواهد مدرسه برود و کاغذ و قلم ندارد، می‌گوید: آقاجون! پول بده می‌خواهم کاغذ و قلم بخرم. به خدا، خدا از پدر مهربان‌تر است. با خدا همین طور حرف بزنید. خدا! اربابم را برسان. خدا! صاحبم را برسان. خدا! امام زمان من را حفظ کن. خدا! دل او را از من خشنود کن. خدا! سایه‌ی او را بر سر ما مستدام بدار. همین طوری بگویید. البته، دعاهای مأثوره را هم بخوانید. نمی‌گویم نخوانید. ولی شما راه می‌روید، دعا کنید. در خانه‌ات هستید، دعا کنید. در بازار هستید، دعا کنید. به یاد آن حضرت باشید. برای سلامتی ایشان دعا کنید.
(سخنرانی های مسجد النّبیّ قزوین، ربیع الاوّل1382قمری، روز دهم)