شیعه امام زمان علیه السلام را آزار می کنند. نمی دانید امام زمان علیه السلام به همین شیعه چقدر علاقه دارد. باور کنید. آنچه را من می گویم حرف خالى نپندارید. این حرفها اغلب، پشتش به کوه بند است. همین شیعه فاسق فاجر را که پیوند ولایت به مقام مقدّس حضرتش دارد، به قدرى همین شیعه را حضرت دوست می دارد. رنج این ها دل حضرت را کباب می کند. غم و غصّه این شیعه، حضرت را ناراحت می کند. می بیند دوستانش آزار می شوند، می بیند شیعیانش در فشارها و در سختی ها به او ملتجى می شوند و او هم نمیتواند جلو بگیرد، چون اجازه ظهور به او ندادهاند. سیّد حلاّوى یک قصیده اى راجع به حضرت بقیّةالله علیه السلام گفت و خطاب و عتابهایى نسبت به حضرت دارد. ظاهراً شیعهها به شکنجه هایى مبتلا شده بودند. قصیده شکوائیّه اى گفت که یابن العسکرى! شیعیانت را زدند. اینچنین کردند. تا کى پشت پرده غیبتى؟ دو سه نفر از اخیار و ابرار شب در عالم رؤیا حضرت بقیّةالله علیه السلام را خواب دیدند. على ما نُقل حضرت فرمودند بروید به این سیّد بگویید «سیّد! این قدر دلم را کباب نکن که از شنیدن ناراحتى این شیعه ناراحت می شوم. لیس الأمر بیدى. کار به دست من نیست. کار به دست خداست. فرج مرا از خدا بخواهید. ظهور مرا از خدا بخواهید تا بیایم و این رنجها را دور کنم.»
(سخنرانی های مسجد ملک، روز بیست و دوم ماه رمضان، 1382قمری)