:sweat:سخنرانی در مسجد جامع زاهدان، در ماه رمضان سال1390قمری :
وظیفه قلبی ما این است که محبّت به امام زمان علیه السلام داشته باشیم، لااقل به اندازه محبّتی که به بچههای خود داریم. خیلی پایین تر بیائیم، به قدر محبّتی که به دوستان و رفقای خود داریم، لااقل همین اندازه محبّت به حضرت بقیة الله ارواحناه فداه داشته باشیم.
آنوقت این محبّت اگر پیدا بشود، یک آثاری پیدا می شود. اگر این آثار در شما بود، مسلّما محبت هست. اگر این آثار نبود، محبّت در شما نیست، لفظ است که می گوئید، خودتان را دلخوش می کنید. یکی از آثار محبّت قلبی این است که آدم در فراق محبوب خود غمناک می شود، مهموم و مغموم و گرفته و دل شکسته و متأثّر می شود. ببینید که این موضوع در شما هست یا نیست. اگر در فراق امام زمانِ خود مهموم و مغموم هستید، گاهی فکر می کنید که چرا محبوب ما در دسترس ما نیست؟ چرا نمی توانیم خدمت او برویم؟ چرا او نمی تواند به شئون سلطنتی خودش عمل کند؟ حکم فرمائی در میان مردم کند؟ رتق و فتق امور کند؟ داد مظلوم را از ظالم بگیرد؟ فقرا را رسیدگی کند؟ چرا این سلطان عظیم الشان از این کارهای لازمه برکنار شده و نمی تواند این کارها را انجام دهد؟ اگر شما را غصه گرفت، مهموم شدید، مغموم شدید، گریان شدید، خوب. ببینید در شما هست یا نه؟ اگر نیست، سال و ماه و هفته و شبانهروز می گذرد، اصلا به فکر امام زمان علیه السلام نیستید، تا چه برسد به اینکه غصه او را بخورید، تا چه برسد به اینکه اشک بریزید و در فراق او گریه کنید، بدانید که محبّت ندارید، و اگر ادعای محبّت کنید دروغ گفته اید. حساب کار خودتان را بکنید. باید محبّت قلبی داشته باشید و آن محبّت هم نشانه ها دارد، یکی از نشانه های محبّت این است که دائما انسان به یاد محبوبش است و دلش می خواهد اسم او را ببرد. حضرت یعقوب علیه السلام محبّت به یوسف علیه السلام داشتند، دائما دل او می خواست که اسم یوسف برده شود. دائم. از درو دیوار و از زن و مرد و از دوست و دشمن و از بیگانه و خودی در هر جلسهای می خواست اسم یوسف برده شود. زلیخا نیز یوسف علیه السلام را دوست می داشت، دل او می خواست که دائما بحث یوسف در میان بیاید.
شما بچه خود را دوست می دارید، دائما دل شما می خواهد که صحبت از پسر شما به میان بیاید، دائما دل شما می خواهد که بگویند آقای دکتر چنین کردند، چنان کردند، آقای مهندس چنین گفتند. آدم دلش می خواهد محبوبش در میان مردم، معزّز و محترم باشد و دائم جلوه او زیاد شود. شما را به خدا قسم در مورد امام زمان خودتان هم همینطور هستید؟ آیا دائم دل شما میخواهد که اسم حضرت برده شود، جلال او، شوکت او، عظمت او به گوش مردم برسد، مردم نسبت به او مهربان بشوند، مردم علاقمند به او بشوند؟
اگر همینطور هستید ملتمس دعا هستم، در مورد من سگ رو سیاه هم دعا بفرمائید که خدا هم بنده را مثل شما کند.
(سخنرانی های مسجد جامع زاهدان، شب 30 ماه رمضان1390قمری)
چه زمانی شده آنطوریکه طلبکار، چک سررسید را آورده است و میگوید یاالله بده و الاّ در زندان می اندازمت، مستأصل می شوی، چطور از دل می سوزی و می نالی و می گویی خدا به دادم برس! یا بچه ات ناخوش شده است، می سوزی و می نالی: خدا فرزند من را شفا بده، بچهام بیمار است، شفایش بده. یا گرفتاری های دیگر. چه زمانی شده است که همان طور، دلت برای غربت حضرت و برای غیبت حضرت و برای غربت اسلام بسوزد و از خدای متعال، ظهور آن حضرت را بخواهی؟ آیا شده است؟
(سخنرانی های مسجد جامع زاهدان، روز 7 ماه رمضان1390قمری)
چطور شد که برای بچهات که برای خرید و فروشی به سفر فرستاده ای، ، چهار روز دیر کرد، اشک می ریزی، خدا بچهام را برسان. آن وقت، والد مهربانی که به هزار درجه مهربان تر از پدرها است، اربابی که به هزار درجه از این ارباب های ظاهری، بیشتر به ما عنایت دارد، پادشاهی که به میلیاردها درجه به رعیت خود مهربان تر است، اینها قابل مقایسه با امام زمان علیه السلام نیستند. این آقا دیر کرده است در آمدن، آن وقت کَک تو نمی گزد! هیچ! چه زمان شد که سوخته باشی و از خواب پریده باشی، اشک بریزی، بگویی خدا این گم کرده ما دیر کرد، خدا این مسافر ما دیر کرد، برسانش. آیا شده است؟ اگر شده است خوشا بر احوال شما.
به جان خودم قسم، مفت قسم نمی خورم، به جان خودم، اگر کسی اینچنین دلی داشته باشد و اینچنین قدمی بردارد، امام زمان علیه السلام چشم او را باز می کنند، یک چیزی به او می فهمانند که دیگران نفهمیده باشند. ایمانش را محکم می کنند، کارهای او را بی گره می کنند.
(سخنرانی های مسجد جامع زاهدان، روز 30 ماه رمضان1390قمری)