خلاصه سخنرانی شب هجدهم رمضان ۹۳
جلسه ۱۸ م
بحث اصلی:
سخنی پیرامون فضائل امیرالمؤمنین(علیهالسلام)
روضه:
امیرالمؤمنین، سیدالشهدا(علیهماالسلام)
=====
۱۰:
به مناسبت ایام متعلق به امیر المومنین علیه السلام به نکاتی درباره ایشان میپردازیم.
امیر المومنین علیه السلام شخصیتی است که نه تنها شیعه بلکه کثیری از اهل سنت یعنی آنهایی که ناصبی نبودند و حتی غیر مسلمانان در برابر شخصیت آن بزرگوار واقعاً زانو زدند و خضوع میکنند .
شخصیتی به این صورت کسی است که مسیحیها و غیر مسیحیها به سبب مجموع فضائل و مناقبی که در آن حضرت یافتهاند نسبت به آن حضرت به درجات مختلف شیفتگی و دلبستگی پیدا کردند.
اما نکتهای را باید در نظر داشت . جرج جرداق ، مسیحی لبنانی ، کتابی به زبان عربی بنام “الامام علی صوت العداله الانسانیه ” دارد که این کتاب با عنوان “امیر المومنین علی ع ندای عدالت انسانی” به فارسی نیز ترجمه شده و سالها است که در بازار موجود است.
در این کتاب به بسیاری از فضائل و مناقب آن حضرت رسیدگی و بحث و گفتگو شده است.
مثلاً حسن خلق امیر المومنین ع را فرض کنید .چیزی که شاید در میان خیلی از اذهان ، خلاف آن جا افتاده باشد وامیرالمومنان را فرد خشنی میدانند ، درحالیکه هرگز چنین نبوده است.
“کان علی أحسن الناس خلقا”
از همه مردم خوشاخلاقتر بوده است . (۱)
صعصعه بن صوحان ، از بزرگان اصحاب امیر المومنین و فرد فوقالعاده ایست . این بزرگوار به قول اعراب بسیار من تیغ و آدم سخنوری بود و میتوانست ارتجالا سخنرانی کند و خیلی زیبا سخن بگوید. ایشان در وصف امیر المومنین ع میگوید وقتیکه ما در محضر آن حضرت بودیم کان که احد ؛انگار یکی از ما بود، با ما حرف میزد و ما حرف میزدیم و انس میگرفتیم و با ما انس میگرفت . از چیزهای عادی از او میخواستیم . خیلی بهراحتی با ما تعامل میکرد و رفتارش بسیارساده بود . خیلی با او راحت بودیم و درعینحال ، بدون اینکه آن بزرگوارهیچ ظلم و جور و جفا و خشونتی داشته باشد ، هیبتی داشت که وقتی با ایشان مواجه بودیم نسبت به آن حضرت ترس زیادی داشتیم . در عین انس ، یک چنین حالتی نیزداشتیم.
او را بسیار دوست داشتیم و با او مأنوس بودیم . جزئیات مشکلات زندگیمان را بهراحتی با او در میان میگذاشتیم و در این زمینه هیچگونه رودربایستی ای با ایشان نداشتیم . با این وجود ، این بزرگوار هیبتی داشت که ما به شدت تحت تأثیر آن هیبت بودیم. (۲)
هیچکس نقطه سوء اخلاقی در امیر المومنین پیدا نکرد . دشمنان این حضرت منتظر بودند که چیزی پیدا کنند که آن را پیراهن عثمان کنند ، اما در هیچ موقعیتی چنین چیزی را پیدا نکردند.
بحث درباره حسن خلق امیر المومنین علیه السلام برای ما بسیار لازم و سودمند است .
مثالی را سیوطی در کتاب خودش نوشته که ما طلبهها خواندیم و یا آنها که به سطوح میرسند میخوانند که این شاهد مثالی است که برای بحثی آورده و این شاهد مثال شعری از امیر المومنین ع است که:
“و لقد أمرّ علی اللّئیم یسبّنی/ فمضیت ثمّه قلت لا یعنینی”
یعنی این از امیر المومنین علیه السلام نقلشده است که گاهی من از جایی رد میشوم و میبینم که آدم پست و لئیمی دارد مرا سب میکند و ناسزا میگوید. ” فمضیت ثمّه ” ازآنجا بهراحتی و با بی اعتنایی عبور میکنم. ” قلت لا یعنینی” میگویم ان شاء الله منظورش من نیستم.
با اینکه خود حضرت میفرمایند ” یسبّنی ” اما درعینحال، انگار آن شخص دارد کس دیگری را فحش میدهد !و این کرامت امیر المومنین ع است. (۳)
و ولی ما ،که محب امیر المومنین علیه السلام هستیم ، اگر زمانی شخصی درجایی چیزی گفت که گوشهاش مرا گرفته ، تا سرم به سنگ لحد نخورده باشد یادم نمیرود ! .
بین خلقیات آن بزرگوار و این خلقیاتی که ما داریم فاصله زیادی است .
زمانی ، آقایی درموقعیتی به او برخورده بود و بیخودی هم برخورده بود. به او گفتم که حالا گذشت کجاست؟ گفت : نه ! من پیرو علی بن ابیطالب و فاطمه زهرا هستم و باید برویم و حقمان را بگیریم.
درحالیکه حضرت در جایی که شخصی است ، رها میکند . بله ! در بحث دین خدا امیر المومنین علیه السلام انسان بسیار محکمی بود . به قدری محکم بود که کان الأخیشن الأخشن المخشوشن الأخشی فی ذات الله . یعنی خیلی سختگیر بودند.
جرج جرداق خصوصیاتی مانند حسن خلق ، زهد ، صبر ،درایت ، رحمش نسبت به ایتام و رسیدگیاش به فقرا و مانند اینها را در کتابش آورده است که انصافاً درست هم هست . همه اینها چیزهایی است که ما میتوانیم درس بگیریم . اما معمولا چشمان چنین افرادی ، یک سری از فضائل و مناقبی که محسوس و ملموس عموم آدمها نیست یا اگر هست پذیرششان احتیاج به زمینه ایمانی دیگری دارد را نمیبیند ومعمولاً به این چیزها توجه نمیکنند.
ابن ابی الحدید از امیر المومنین علیه السلام وصف و تجلیل زیادی میکند اما تجلیل های اودر همین وادیهاست.
ماچیزهای دیگری را میبینیم که ائمه ما ع همت داشتند که از جدشان امیر المومنین علیه السلام منتشر و بیان کنند و اصحاب آن بزرگوار نقل کرده اند .آن فضائل در رتبه بالاتری است و امیر المومنین علیه السلام هم این دسته از فضائل را داشته وهم فضائل بسیاردیگری که اصلاً در ذهن و فکر و حد فهم ما نمیگنجد.
و از ابتدا کوشیده اند که این دسته دوم از فضائل را بهگونهای دفن کنند. برای مثال، ان شاء الله ، اگرشما الان به مسجد کوفه بروید ؛ با امنیتی که خدا در عراق برقرار میکند و دشمنان امیر المومنین ع را از این مملکت دور میکند و دفع شر میکند . ان شاء الله ، همهمان بهزودی به زیارت قبر امیر المومنین علیه السلام مشرف شویم و به مسجد کوفه برویم که در آن روایت داریم که خدا هر پیامبری که مبعوث کرده یکبار به این مسجد آمده و نماز خوانده است . هر رکعت نماز در آن مسجد ثواب هزار رکعت دارد.
این مسجد باب و دری به نام باب الفیل دارد که مستحب است از آن در وارد شوندو دعایی که در مفاتیح است را بخواند.
ابتدا اسم این باب، باب الثعبان بوده است . روزی امیر المومنین ع در ایام خلافتشان در کوفه روی منبر ودرحال خطبه خواندن هستند و جمعیت هم حضور دارند .ناگهان جمعیت دیدند که اژدهای بزرگی از در وارد شد . این اژدها جمعیت را بهم ریخت و ترس ، همه را فراگرفت . عدهای که جرات بیشتری داشتند میخواستند بنحوی این اژدها را با شمشیر از بین ببرند. امیر المومنین علیه السلام بر روی منبر در حال خواندن خطبه نهیبی زدند که رهایش کنید که با شما کاری نکرد.
امیرالمومنین علیه السلام راه را باز کرد و حیوان به نزدیک منبر آمد . حضرت بر بالای منبر ایستاده است و این حیوان بالا و نزدیک امیر المومنین ع رفت . جمعیت در حال تماشا است . صدایی از این حیوان درآمد و حضرت هم چیزی به او گفتند ؛ سپس ، حیوان راهش را کشید و رفت .خواستند تعقیبش کنند که دیدند غیب شد ! و نفهمیدند که چه شد. چون ورود و خروج این حیوان از این در بود و عرب به اژدها “ثعبان “یعنی مار بزرگ میگوید ، این در به باب الثعبان معروف شد .
پس از رفتن اژدها ، حضرت فرمایشاتشان را تا آخر، انگار که حادثهای رخ نداده است ، ادامه دادند. جمعیت به سمت امیر المومنین علیه السلام آمدند و جریان را پرسیدند. حضرت فرمودند از روسای گروهی از جنیان بود که امری برایش مشتبه شد. آمد سؤال کرد و من هم جوابش را دادم و بعد هم رفت. (۵)
حادثهای بود که همه به چشم سر دیدند. ازآن زمان به بعد این در به باب الثعبان معروف شد.
از آثاراین اتفاق این بود که هر زمان که سراغ این درمیآمدند آن خاطره زنده میشد و خیلیها که ندیده بودند ،جریان را از آنهایی که دیده بودند میشنیدند و خود این اثر خیلی مهم است.
آل سعود سالهاست که در حال محو کردن آثار بهجامانده از اسلام است . محل ولادت پیامبرکه معلوم بود در خیابان افتاد . نقشه را طوری کشیدند که به خیابان بیفتد. خانه محل ولادت حضرت زهرا نیز همینطور. مسجد رد شمس و مسجد غدیر خم را نیز میخواهند محو کنند. علتش این است که عموم مردم که تاریخ را نمیخوانند. آنهایی که تاریخ میخوانند با حوادث تاریخی آشنا میشوند .به طور کل ، عموم مردم با محسوسات طرف هستند . اگر آثار باستانی بماند تاریخ باقی میماند ، اگر آثار باستانی از بین برود تاریخ از بین میرود . لذا تمام کشورها ، برای حفظ آثار باستانیشان هزینه میکنند تا تاریخ کشورشان بماند و الا چند تا ستون و سنگ در شیراز به چه دردی میخورد. بالاخره این قبر کوروش و دوره هخامنشیان را میبینند . تاریخ در اذهان میماند ، ولی وقتیکه محو میشود واز بین می رود ، رفتهرفته از دل برود هر آنچه از دیده رود و قصد آنها از خراب کردن همین است که بهکلی محو شود. این جریان از سابق بوده است . تا وقتی باب الثعبان بود یک فضیلتی از فضائل فرا بشری امیر المومنین بین زبانها میچرخید.چون معاویه دید نمیتواند این فضیلت را از بین ببرد و مسجد کوفه را خراب کند ، ماجرای دیگری پدید آورد تا در اذهان باقی بماند. دستور داد از هندوستان فیل بیاورند . معلوم نیست چگونه آوردند و بماند که چه هزینهای کردند، . مدتی این فیلها را کنار در باب الثعبان بستند. بعدازمدتها اسم این در را عوض کردند . بگونه ای که اسم باب الثعبان عوض شد و حتی اکنون در کتاب باب الفیل است . (۵)
برای اینکه آن آثار فراموش و محو شود.
همین روش را خلیفه دوم عمل کرد . به او گفتند که مردم به زیر درختی که در زیر آن پیغمبر خدا دست امیر المومنین علیه السلام را گرفت و به مردم معرفی کرد “من کنت مولاه فهذا علی مولاه” میروند و نماز میخوانند و آنجا را مکان مقدسی میدانند . آن خبیث دستور داد که درخت را ببرند . آثار را از بین ببرند تا برای نسلهای بعدی اثری نماند تا آنها با دیدن آن اثر به یاد آن حادثه بیفتند و این حادثه بماند.
فضائل امیر المومنین، مخصوصاً این فضائل ، از همان ابتدا مخالفین سرسختی داشته است و در تاریخ برای انتشار پیدا نکردن این فضائل خیلی همت کردند. هنوز این همتها ادامه دارد و ادامه هم خواهد داشت . اما یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ ﴿سوره صف آیه۸﴾
مىخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند و حالآنکه خدا گر چه کافران را ناخوش افتد نور خود را کامل خواهد گردانید .
میخواهند نور خدا را با دهان و با اقدامات شوم خاموش کنند ؛ ولی در نهایت خدای متعال اجازه این کار را نمیدهد.
نسبت به فضائل امیر المومنین اینگونه است. همانگونه که آن عالم سنی گفته بود ، دشمنان فضائل امیر المومنین علیه السلام را از سر کینه و عناد نگفتند و مخفی کردند و دوستان آن حضرت در شرایط ترس و تقیه بودند و خیلی از آنها هم سکوت کردند . اما درعینحال ، آنقدر خدا این بزرگوار را مورد عنایت قرار داده است که با وجود این دو عامل ، فضیلت آن بزرگوار شرق و غرب عالم را پر کرده است.
این در شرایطی است که دوستان تقیه کردند و دشمنان هم کینهتوزی داشتند. اگر نبود نمیدانیم که چگونه میشد. ان شاء الله بهزودی زود روزی خواهد رسید که فرزند بزرگوارش ، امام زمان علیه السلام ، بیاید و فضائلی که به خاطر تقیه و یا به خاطر کینهورزی دشمنان آن حضرت مخفی مانده است ، در عالم منتشر شود تا ما مقداری با مقام و منزلت امیر المومنین ع آشنا شویم.
روضه:
اصبغ بن نباته میگوید با چند نفر برای عیادت امیر المومنین ع آمدیم . امام مجتبی ع از منزل خارج شد و فرمود پدرم حال ملاقات ندارد و همهتان برگردید.
رفتند و من در حالی میگریستم ، ایستادم. صدای گریه بلند شد و امام مجتبی ع به من فرمود مگر من نگفتم که بروید ، چرا ایستادید ؟ عرضه داشتم که پای من یارای رفتن ندارد. من تا مولایم امیر المومنین را نبینم از اینجا نمیروم . داخل رفت و چند لحظه بعد برگشت و من اجازه ورود گرفتم و آمدم داخل . نگاهم به چهره امیر المومنین ع افتاد. دستمال زردی به پیشانی حضرت بسته بودند و من تشخیص نمیدادم که آیا دستمال زرد است و یا صورت آن حضرت. درد هم به شدت آن حضرت را رنج میداد . حضرت گاهی ران راست خود را بلند میکرد و گاهی ران چپ را بلند میکرد و معلوم بود از شدت درد خیلی به خود میپیچید. اما ، در همان حال، من از امیر المومنین خواستم که فرمایشی بفرماید. در همان حال ، حضرت فرمودند که روزهای آخر رسول خدا در بستری بیماری بود. همانطور که تو به عیادت من آمدی من هم به عیادت رسولالله آمدم . حضرت فرمودند علی جان به مسجد برو و این سه جمله را به مردم بگو : (لعنت خدا بر کسی که والدین خودش را بیازارد. جمله دوم لعنت بر آنکسی باد که اجرت اجیر خود را ندهد و جمله سوم لعنت خدا بر کسی باد که همسایه خود را آزار دهد) و این سه جمله را بگو . من هم مردم را در مسجد جمع کردم و این سه جمله را گفتم . خواستم از مسجد بیرون بیایم که کسی گفت : این سه جمله پیامی داشت و ما نفهمیدیم . اصبغ بن نباته میگوید امیر المومنین ع به من گفت دستت را بده و دستم را نزدیک بردم و یکی از انگشتان من را گرفت.فرمودند : همانطور که این انگشت تو را گرفتم ، رسول خدا همین انگشت من را گرفت ؛ وقتی پرسیدم آقا جان این سه جمله تفسیرش چیست ، فرمود : علی جان ! من و تو دو والد این امت هستیم. دو پدر این امت هستیم. لعنت خدا بر کسی باد که من و تو را آزار دهد. من و تو برای این امت خیلی زحمت کشیدیم و اجیر این امت بودیم و خدا لعنت کند کسی را که اجرت ما را ضایع کند و من و تو دو پناه و دو همسایه این امت بودیم و خدا لعنت کند کسی که مرا بیازارد.
امیر المومنین دارد سخن میگوید که ناگهان حضرت از هوش رفت. به هوش آمد . یک وصایایی به اطرافیان خودش کرد . به فرزندان خودش. بچهها دور بستر امیر المومنین ع بودند . حضرت سفارش میکرد به آنها . ناگهان در انتهای سفارشها و وصیتهای خودش ناگهان عرق بر پیشانی مبارکش نشست و فرمود پسرم ! اما برادرم پیغمبر خدا فرمود که لحظات آخر ، عرق مرگ بر پیشانی مومن مینشیند و این آیه را تلاوت فرمود ” لِمِثْلِ هَذَا فَلْیَعْمَلِ الْعَامِلُونَ ” (۶) اشهد ان لا اله الا الله و شهادت را بر زبان جاری کرد و جان بر جانآفرین تسلیم کرد. (۷)
. بچهها دور بستر امیر المومنین بودند . زینب کبری حتماً شاهد این صحنه بود . این یک صحنه جان دادن بود که زینب هم شاهد بود. اما صحنه دیگری هم زینب دید اما بستری در کار نبود .آنجا وصیت و سفارشی نبود. زینب دید برادرش درون گودال ایستاده و بهجای اینکه بچهها دور او باشند مشتی نانجیب برادرش را محاصره کرد و هر کس هر حربهای که داشت بر بدن عزیز زهرا میزد و اینجا بود که زینب فریاد زد وا محمداه یا علیاه یا حسناه.
پروردگارا در امر ظهور مولایمان تعجیل بفرما
وجود شریف آن حضرت را از همه خطرات محفوظ بدار.
دعاهایی که میکنند را به هدف اجابت برسان.
صلوات بفرستید.
پ.ن:
با تشکر فراوان از جناب دهقانی که بدون کمک ایشان تهیه منابع مقدور نبود.
منبع:
- فضائل ابن شاذان قمی: ص۱۲۰
- منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه: ج۲۱، ص۳۳۳
- البهجه المرضیه علی الفیه ابن مالک: ص۳۳۴
- بحارالأنوار: ج۲۱، ص۳۷۴
- الهدایه الکبری: ص۱۵۲؛ الخرائج و الجرائح: ج۱، ص۱۸۹؛ الثاقب فی المناقب: ص۲۴۸؛ إرشاد القلوب: ج۲، ص۲۷۸
- صافات: ۶۱ (براى این [نعمت و پاداش] عملکنندگان باید عمل کنند)
- الروضه فی فضائل أمیرالمؤمنین: ص۱۳۵-۱۳۲؛ همچنین گزارشی که در آن آیه لمثل هذا فلیعمل العاملون وجود دارد: بحار الأنوار: ج۴۲، ص۲۹۳
وَ بِالْإِسْنَادِ- یَرْفَعُهُ- إِلَى الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَهَ، قَالَ: لَمَّا ضُرِبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ الضَّرْبَهَ الَّتِی کَانَتْ وَفَاتُهُ فِیهَا اجْتَمَعَ إِلَیْهِ النَّاسُ بِبَابِ الْقَصْرِ، وَ کَانُوا یُرِیدُونَ قَتْلَ ابْنِ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللَّهُ قَالَ: فَخَرَجَ الْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ قَالَ: مَعَاشِرَ النَّاسِ: إِنَّ أَبِی أَوْصَانِی أَنْ أَتْرُکَ قَاتِلَهُ إِلَى یَوْمَ وَفَاتِهِ قَالَ: فَإِنْ کَانَ لَهُ الْوَفَاهُ، وَ إِلَّا نَظَرَ هُوَ فِی حَقِّهِ، فَانْصَرِفُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ قَالَ: فَانْصَرَفَ النَّاسُ وَ لَمْ أَنْصَرِفْ. قَالَ: وَ خَرَجَ ثَانِیَهً، وَ قَالَ: یَا أَصْبَغُ، أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلِی عَنْ قَوْلِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ-؟ قُلْتُ: بَلَى، وَ لَکِنِّی إِذَا رَأَیْتُ حَالَهُ (ف)- أَحْبَبْتُ النَّظَرَ إِلَیْهِ، فَأَسْمَعُ مِنْهُ حَدِیثاً، فَاسْتَأْذِنْ لِی رَحِمَکَ اللَّهُ. فَدَخَلَ وَ لَمْ یَلْبَثْ أَنْ خَرَجَ، وَ قَالَ: ادْخُلْ. فَدَخَلْتُ، فَإِذَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ مُعَصَّبٌ بِعِصَابَهٍ صَفْرَاءَ، وَ قَدْ عَلَا صُفْرَهٌ فِی وَجْهِهِ عَلَى تِلْکَ الْعِصَابَهِ فَإِذَا هُوَ یَرْفَعُ فَخِذاً وَ یَضَعُ أُخْرَى، مِنْ شِدَّهِ الضَّرْبَهِ، وَ کَثْرَهِ السَّمِّ. فَقَالَ لِی: یَا أَصْبَغُ، أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ عَنْ قَوْلِی؟ قُلْتُ: بَلَى یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ، وَ لَکِنِّی رَأَیْتُکَ فِی حَالَهٍ، فَأَحْبَبْتُ النَّظَرَ إِلَیْکَ، وَ أَنْ أَسْمَعَ مِنْکَ حَدِیثاً فَقَالَ لِی: اقْعُدْ، فَلَا أَرَاکَ تَسْمَعُ مِنِّی حَدِیثاً بَعْدَ یَوْمِکَ هَذَا. اعْلَمْ یَا أَصْبَغُ، أَنِّی أَتَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ عَائِداً، کَمَا جِئْتَ إِلَیَّ السَّاعَهَ فَقَالَ لِی صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ: اخْرُجْ یَا أَبَا الْحَسَنِ، فَنَادِ بِالنَّاسِ: الصَّلَاهَ جَامِعَهً، وَ اصْعَدْ مِنْبَرِی، وَ قُمْ دُونَ مَقَامِی بِمِرْقَاهٍ وَ قُلْ لِلنَّاسِ: أَلَا مَنْ عَقَّ وَالِدَیْهِ، فَلَعْنَهُ اللَّهِ عَلَیْهِ. أَلَا مَنْ أَبَقَ مِنْ مَوَالِیهِ، فَلَعْنَهُ اللَّهِ عَلَیْهِ. أَلَا مَنْ ظَلَمَ أَجِیراً أُجْرَتَهُ، فَلَعْنَهُ اللَّهِ عَلَیْهِ. یَا أَصْبَغُ، فَقُلْتُ: مَا أَمَرَنِی بِهِ حَبِیبِی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ فَقَامَ مِنْ أَقْصَى الْمَسْجِدِ رَجُلٌ، وَ قَالَ: یَا أَبَا الْحَسَنِ، تَکَلَّمْتَ بِثَلَاثِ کَلِمَاتٍ وَ أَوْجَزْتَهُنَّ، فَاشْرَحْهُنَّ لَنَا، فَلَمْ أَرْدُدْ جَوَاباً، حَتَّى أَتَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ. وَ قُلْتُ لَهُ مَا قَالَ الرَّجُلُ قَقَالَ الْأَصْبَغُ: فَأَخَذَ بِیَدِی عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ قَالَ: یَا أَصْبَغُ، ابْسُطْ یَدَکَ، فَبَسَطْتُ یَدِی فَتَنَاوَلَ إِصْبَعاً مِنْ أَصَابِعِ یَدِی وَ قَالَ: یَا أَصْبَغُ، کَذَا تَنَاوَلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ إِصْبَعاً مِنْ أَصَابِعِ یَدِی، کَمَا تَنَاوَلْتُ إِصْبَعاً مِنْ (أَصَابِعِکَ) ثُمَّ قَالَ: یَا أَبَا الْحَسَنِ، أَلَا وَ إِنِّی وَ أَنْتَ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّهِ، فَمَنْ عَقَّنَا فَلَعْنَهُ اللَّهِ عَلَیْهِ. أَلَا وَ إِنِّی وَ أَنْتَ مُوْلَیَا هَذِهِ الْأُمَّهِ، فَعَلَى مَنْ أَبَقَ عَنَّا لَعْنَهُ اللَّهِ. أَلَا وَ إِنِّی وَ أَنْتَ أَجِیرَا هَذِهِ الْأُمَّهِ، فَمَنْ ظَلَمَنَا أُجْرَتَنَا، فَلَعْنَهُ اللَّهِ عَلَیْهِ. قَالَ: فَقُلْ: آمِینَ، فَقُلْتُ: آمِینَ. ثُمَّ قَالَ الْأَصْبَغُ: ثُمَّ أُغْمِیَ عَلَیْهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ، ثُمَّ أَفَاقَ، قَالَ لِی: أَ قَاعِداً أَنْتَ یَا أَصْبَغُ؟ فَقُلْتُ: نَعَمْ یَا مَوْلَایَ، فَقَالَ: أَزِیدُکَ حَدِیثاً آخَرَ؟ قُلْتُ: نَعَمْ یَا مَوْلَایَ، زَادَکَ اللَّهُ مَزِیدَ خَیْرٍ، قَالَ: یَا أَصْبَغُ، لَقِیَنِی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ فِی بَعْضِ طُرُقَاتِ الْمَدِینَهِ وَ أَنَا مَغْمُومٌ قَدْ بُیِّنَ الْغَمُّ فِی وَجْهِی، فَقَالَ: یَا أَبَا الْحَسَنِ، أَرَاکَ مَغْمُوماً، أَ لَا أُحَدِّثُکَ بِحَدِیثٍ لَا تَغْتَمَّ بَعْدَهُ أَبَداً؟ فَقُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَهِ نَصَبَ اللَّهُ لِی مِنْبَراً یَعْلُو مَنَابِرَ النَّبِیِّینَ وَ الشُّهَدَاءِ ثُمَّ یَأْمُرُنِی اللَّهُ أَنْ أَصْعَدَ فَوْقَهُ، ثُمَّ یَأْمُرُکَ اللَّهُ تَصْعَدُ فَوْقَهُ دُونِی بِمِرْقَاهٍ ثُمَّ یَأْمُرُ اللَّهُ مَلَکَیْنِ فَیَجْلِسَانِ دُونَکَ بِمِرْقَاهٍ فَإِذَا اسْتَقْلَلْنَا عَلَى الْمِنْبَرِ، فَلَا یَبْقَى أَحَدٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ [وَ] الْآخِرِینَ إِلَّا یَرَانَا ، فَیُنَادِی الْمَلَکُ الَّذِی دُونَکَ بِمِرْقَاهٍ: مَعَاشِرَ النَّاسِ: مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی، وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنِی فَأَنَا أُعَرِّفُهُ بِنَفْسِی: أَنَا رِضْوَانُ خَازِنُ الْجِنَانِ، أَلَا إِنَّ اللَّهَ بِفَضْلِهِ وَ کَرَمِهِ وَ جَلَالِهِ أَمَرَنِی أَنْ أَدْفَعَ مَفَاتِیحَ الْجَنَّهِ إِلَى مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ أَنَّ مُحَمَّداً قَدْ أَمَرَنِی أَنْ أَدْفَعَهَا إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ ثُمَّ بَعْدَ ذَلِکَ یَقُولُ الْمَلَکُ الَّذِی تَحْتَ ذَلِکَ الْمَلَکِ بِمِرْقَاهٍ فَیَقُولُ مُنَادِیاً یَسْمَعُ أَهْلُ الْمَوْقِفِ: مَعَاشِرَ النَّاسِ: مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی، وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنِی فَأَنَا أُعَرِّفُهُ بِنَفْسِی: أَنَا مَالِکٌ خَازِنُ النِّیرَانِ، أَلَا إِنَّ اللَّهَ بِفَضْلِهِ وَ مَنِّهِ وَ کَرَمِهِ قَدْ أَمَرَنِی أَنْ أَدْفَعَ مَفَاتِیحَ النَّارِ إِلَى مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ. وَ أَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ قَدْ أَمَرَنِی أَنْ أَدْفَعَهَا إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَاشْهَدُوا لِی عَلَیْهِ أَنَّهُ قَدْ أَخَذَ مَفَاتِیحَ الْجِنَانِ وَ النِّیرَانِ ثُمَّ قَالَ: یَا عَلِیُّ، فَتَأْخُذُ بِحُجْزَتِی، وَ أَهْلُ بَیْتِکَ یَأْخُذُونَ بِحُجْزَتِکَ. وَ شِیعَتُکَ یَأْخُذُونَ بِحُجْزَهِ أَهْلِ بَیْتِکَ. قالَ: وَ صَفَقْتُ بِکِلْتَا یَدَیَّ، وَ قُلْتُ إِلَى الْجَنَّهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: إِی وَ رَبِّ الْکَعْبَهِ. قَالَ الْأَصْبَغُ: فَلَمْ أَسْمَعْ مِنْ مَوْلَایَ عَلَیْهِ السَّلَامُ دُونَ هَذَیْنِ الْحَدِیثَیْنِ، ثُمَّ تُوُفِّیَ عَلَیْهِ السَّلَامُ.