آیت الله وحید خراسانی:
مردی با خنجر خونآلود از خرابه بیرون آمد، مردم ریختند در خرابه، دیدند یکی در خاک و خون دست و پا میزند. مرد را با خنجر خونآلود گرفتند. گفتند: تو در این خرابه چه میکردی؟ گفت: در این خرابه این مرد را کشتم. بردند با خنجر خونآلود در محضر امیر المؤمنین؛ اقرار کرد: یا علی! کشتم این مرد را. دستور داد ببریدش برای قصاص. تا بردند یکی دوان دوان آمد، گفت: دست نگه دارید. شمشیر را متوقف کردند که گردنش را بزنند. گفت: قاتل منم؛ او را به خطا گرفتید. مردم وا ماندند؛ او میگوید: من قاتلم؛ این میگوید: من قاتلم. برگشتند، هر دو را آورند در محضر امیرالمؤمنین.
خود سیر مطلب حکمتی دارد، خودتان دقت کنید! بعد که آوردند... مسئله دو اقرار؛ هر دو اقرار متنافیین؛ هر دو اقرار علی النفس؛ مورد اقرار یکی. این معضله چه جور باید حل بشود؟
آن کسی که باب مدینهی علم است به اتفاق عامه و خاصه، گفت: هر دو را ببرید نزد فرزندم حسن بن علی، تا او نظر بدهد.
کسی که امیر المؤمنین، مرجع اولین و آخرین، به او ارجاع بدهد، باید فهمید او کیست!